Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

دل داده ام به یاری... شوخی، کشی، نگاری...

   حدود دو ساعته از خواب بیدار شدم، پراز  انرژی منفی ام نمی دونستم چه مرگمه. رسما کیسه ی انرژی منفی. یعنی مثلا در این حد که از هوای دور و برم هم ابراز تنفر می کردم و نمی تونستم تحمّلش کنم. شعر تو عنوان هم که هی تو ذهنم تکرار می شد بی خود و بی جهت نمی تونستم پرتش کنم دور.

هیچی دو ساعت هی با چیز میزای مختلف ور رفتم و همین الآن بالاخره فهمیدم چه مرگمه. یادم افتاد در واقع... خداوندگار. باز همین که می دونم، خیلی کمکم می کنه باهاش کنار بیام و درستش کنم. حداقل بهتر از این حالته که حس می کنی اعصابت از کل دنیا خط خطی ه ولی دلیل موجّهی هم براش پیدا نمی کنی.


هیچی دیشب کابوس می دیدم، اثر اون بود. الآن یهو یادم افتاد...

خواب می دیدم که پای مرغه کنده شده افتاده یه گوشه. خودش هم با یدونه پا داره راه می ره. مرغم یه پا داشت!!! دیگه بیشتر نمی نویسم حالم باز داره خراب می شه. اه.


و حتّی می دونم چرا این خواب رو دیدم...

به خاطر اینه که باز من دو دیقه این مرغ رو امانت سپردم دست یکی، برد نابودش کرد پس آورد.

یعنی که چی؟ این چه وضع مراقبته؟ چرا پاش می لنگه؟ اه.

وحشی هم شده چند روز منو ندیده. همیشه همینه. چند روز که تنها می شه، بعدش دیگه تحویلم نمی گیره... حتّی نمی ذاره رو پر هاش دست بکشم. انگار که می خواد بهم بگه از دستت ناراحتم ولم کردی رفتی، برو به درک دیگه نمی خوامت... حالا نمی دونم این احساسا پرداخته ی ذهن منه یا واقعا همچین حالتی داره. خاک بر سر  زد دستم رو زخم کرد، نزدیک بود کورم هم بکنه چون سرم رو برده بودم نزدیک نوکش شانس آوردم عینک رو چشمم بود، از بیخ گوشم رد شد.

مامانم بهم می گه احمقی که سرت رو می بری نزدیک نوک اون. می گه اون نفهمه و اگه بلایی سرت بیاد خودت مسئولی چون برخلاف حیوان دست آموزت، شعور داشتی تو اون کلّه ت.


بعد جالبه می گی چرا اینجوری شده، می گن از اوّل همین بود.

نه وژدانا آخه این بچّه پاش می لنگید؟

من بمیرم واسه مظلومیتت که ژ دون.

بقیه ش رو اینجا نمی نویسم. بعد اینکه این پست تموم شد می رم به خودش می گم. :))


* و همیشه یکی از فوبیا های عمیقم بوده که کسی در حال نجوا کردن با مرغ مچم رو بگیره و یک درصد پخش بشه بین بچّه های دانشگا، مدرسه، فامیل یا هر جامعه ی دیگه ای که من عضوی ازش باشم. یعنی رسما آبرو نمی مونه واسم. از اون روز به بعد می شه بهش گفت خشک سالی رو، خارزار رو، بیابان رو یا هرچی. ولی دیگه هرچی بشه آب رو نمی شه واسم.

یه بار بابام بالا سرم سبز شد وقتی داشتم با جقل دون حرف می زدم و حواسم نبود، و در حالی که از خنده ترکیده بود بهم تیکه پروند یه بارم با من اینجوری صحبت کن کیلگ و سپس تو افق محو شد. رسما تا یک هفته باهاش چشم تو چشم نمی شدم از خجالت.

حتّی اینجا هم به سختی ی ی ی می تونم اون لحن رو بنویسم. خودم که بهش فکر می کنم حالم از اون لحن خودم به هم می خوره حتّی. یه جورایی فقط مخصوص مرغه س. هه. بی خودی نیست ک. شوخ منه، کش منه، نگار منه. حتّی اگه بخواد کورم کنه.

نظرات 3 + ارسال نظر
نارنجی یکشنبه 12 شهریور 1396 ساعت 13:52

آدم از وابسته شدن به آدمای دیگه هم میترسه
تو چه دل گنده ای که به یه مرغ وابسته شدی

ناراحت شدم این کامنت رو خوندم...

نارنجی دوشنبه 13 شهریور 1396 ساعت 23:33

ببخشید واقعا
قصد ناراحت کردنت رو نداشم
خب من خودم هیچوقت با حیوون ها رابطه خوبی نداشتم
به نظرم عجیبه که یه نفر یه مرغ رو دوست داشته باشه
دوست داشتن آدما هم به نظرم سخته
اونم تا این حد
چه برسه به مرغی که هرجا میری باید جاش بذاری و هردفعه به یکی بدی که بقول خودت یه بلایی هم سرش بیاره
خب دله گنده میخواد دیگه
نمیدونم از کجای حرفم ناراحت شدی؟

از این ناراحت شدم که کلامت راسته.
حقیقت مزه ی زهر مار می ده.
و دل من... هیچ وقت خدا گنده نبوده.

امیر پنج‌شنبه 16 شهریور 1396 ساعت 18:51 http://seire-takamole-man.blogsky.com

کیلگ یه نظر واسه این پستت نوشته بودم , قد یه طومار
به وسطاش که رسیدم پاشدم توی خونه یکم قدم بزنم و فکر کنم درموردش (همیشه وقتی میخوام درمورد این موضوعات فکر کنم راه میرم و با خودم بلند حرف میزنم درموردشون)

انقدر راه رفتم و فکر کردم و با خودم حرف زدم که دیگه کلا یادم رفت داشتم همچین نظری واسه تو مینویسم و یه ساعت پیش وقتی داداشم اومده بود خونه و تو اتاق کنارم بود کامپیوتر رو که صفحش خاموش شده بود روشن کردم و یهو چشمم به اون صفحه افتاد
در عرض جیک ثانیه همشون رو بستم و نظرم هم در کمال تاسف پرید

حیف اون همه ایده و نظر و تزی که توی اون نظر نوشتم و پریدن

فین فین.
{بالا کشیدن مُف در سوگ نظر پر پر شده.}

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد