Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

قوطی پنیر بشم ولم می کنین؟

   نه به خدا! چی بگم؟ بابام کشیده م کنار می گه می خوایم دو نفره حرف بزنیم. 

بعد تو گوشم می گه مامانت رو چی کار کردی، با بغض حرف می زنه؟

والا پدر من! آرزوی مرگ ما رو کردن، بغضش رو یکی دیگه می کنه. این دیگه چه بامبولیه در می آرین واسه من؟ 


   از اون ور امروز آدرس بلد نبودم با هزار جور خودخوری و خجالت رفتم جلو از یه کسی پرسیدم چنان پشت چشمی برای من نازک کرد که یعنی تو عجب احمق نفهمی هستی که آدرس فلان جا رو بلد نیستی بی فرهنگ! جالبه مسیر خودش هم همون جا بود، بعد من رفتم کاشف به عمل آوردم که چرت و پرت راهنمایی م کرده باید یه ور دیگه می رفتم. بعد از نیم ساعت که من رسیدم به جایی که می خواستم، طرف از آدرس اشتباهی که به من داده بود برگشت به مکان درست. اسید می خواستم در اون لحظه فقط! اگه منو می دید رسما خودش با پای خودش می رفت شسته می شد و بعد پهن می شد رو بند رخت از خجالتش. دقیقا اینجوری بودم که همه رو برق می گیره ما رو چراغ نفتی. از اون همه آدم دست گذاشته بودم رو همچین آدم مغرور دماغ به هوای خودشیفته ای واسه راهنمایی مسیر. 



   از این ور اومدم خندوانه ببینم حالم جا بیاد یکم بخندم، مواجه شدم با این آخوند! رامبد؟ آخه رامبد این چیه؟ من به چیه این بخندم؟ من الآن نیاز دارم بخندم ولی نمی تونم با این مهمون رامبد!

مگه اینکه همین الآن پاشی جلوش دووَ دووَ بخونی و دور استودیو یورتمه بری و لپ هاشو بکشی، انصافا جیگرشو داری؟ 

وسط برنامه شون هم بارون گرفت. صداش رو انداختن تو ضبط.خیلی باحال بود واسم این حرکت.

ولی الآن خوب داره باهاش بحث می کنه ها. مگه اینکه تو و فامیلی ت نماینده ی جوون ها باشین رامبد. یک جوان به نمایندگی از جوان ها... الآن داره به آخوند می گه انتظار داری من چی رو سانسور کنم تو برنامه م؟ جامعه همینه.راستش همینه. من اگه بخوام سانسور کنم تزئینه، دروغه! بعد آخونده می گه آره قبول دارم ولی باز تهش حرف خودش رو می زنه. :)))))

واااای خداااااای  من الآن رامبد داره بهش می گه یه شب دیگه هم بیایید. این رامبد حالش از منم خراب تره. اه. تاریخ مرگم رو می دونید الآن. اون روز خودم رو حلقه آویز می کنم.

نظرات 5 + ارسال نظر
شایان پنج‌شنبه 26 مرداد 1396 ساعت 01:15

یه جا مطمئن سراغ نداری بریم بمیریم؟
من شنیدم تو یه کشور اروپایی خودکشی کنترل شده دارن با یه دز بالای مورفین آدمو با آرامش میکشن..آدرس میگیری بریم اونجا خلاص شیم؟

خب دیگه یه های فایو گنده به این کامنتت. رسما به به و چه چه که پایه ش هم جور شد.

اتفاقا منم قبلا درباره ش خونده بودم. اسم همین عملیاتی که گفتی به انگلیسی می شه یوتِنِیژیا (euthanasia) و توی سوئیس، آلمان، ژاپن، کانادا، و ایالت های واشنگتن، کالیفرنیا، ورمانت، کلرادو و مونتانا ی آمریکا آزاده.
تو کدوماش دوس داری بمیری فلور؟ :-"

و اینکه من بخوام خودمو بکشم هم باید پول بدم یعنی؟ با چی برم تا ژاپن یا کانادا؟ کل دار و ندارم رو بفروشم بلیط مترو هم نمی دن بهم حتّی.

آیدا پنج‌شنبه 26 مرداد 1396 ساعت 12:10

مامانا همینجورین.خودشون بحث میکنن،خودشون عصبی میشن،خودشونم بغض میکنن.برا همینم نباید حرفایی که موقع عصبانیت میزنن رو جدی بگیری.

خوب این چه جور خلقتیه خداوندگارا؟
باز جای شکرش باقیه که می شنوم واکنش طبیعیه!
برو به بابامم بگو اینا رو بفهمه. مرسی.

لیمو پنج‌شنبه 26 مرداد 1396 ساعت 21:47 http://mydreamylife.blog.ir

این مرگ خودخواسته خیلی فراگیر شده:)) استارتش هم از فیلم من پیش از تو بود
منم درگیرشم, نه واسه خودما! هی یادم میاد فکر میکنم که اون نقطه ای که طرف پاشو میذاره تو اون موسسه کجاست؟!چقدر با من فاصله داره؟!
یکی از بچه های بلاگ که قشنگ رفت تا موسسه و برگشت,یک ماه بعد هم فوت کرد:(

نمی دونستم. فیلمش رو ندیدم. ولی کتابش رو می دونم که نویسنده ش جوجو مویزه و فکر کنم چون دیدم تم ش عاشقانه س و انتشاراتشم فوق العاده گرون فروش بودن، بی خیالش شدم تو این نمایشگاه کتاب اخیر. آقا هر کی رد می شد می تکوندیش یدونه من پیش از تو از این جیبش می ریخت بیرون، یدونه من پس از تو از اون یکی جیبش.

ما هم قطعا فاصله داریم با اون نقطه. واضح نیست که مزاح کردیم؟ :))) من ترسو تر از این حرفام. مگه این که واقعا مطمئن شم بدون درد و بدون برگشته.

یکی از بچّه های بلاگ رو که اشاره کردی، منظورت بانو روژینه؟ اگه اونو می گی که در جریان بودم تا حدّی از طریق وبلاگ خودت. فکر می کردم تهش هم از همین راه رها شد از بیماری ش. اوّلین وبلاگی بود که خوندمش و باهاش گریه کردم. خیلی تلخ بود. خیلی.

لیمو شنبه 28 مرداد 1396 ساعت 16:39 http://Mydreamylife.blog.ir

اره خودشه.نه از اونجا برگشت,یک ماه بعد تو ایران پرکشید
هعی...

چرا واضحه:))

...

امیر پنج‌شنبه 2 شهریور 1396 ساعت 11:42 http://seire-takamole-man.blogsky.com

آدم از اینجا پاشه بره آمریکا که خودشو بکشه؟ :)))

خیلی شیک و مجلسی دراز میکشه کف آشپزخونه و با گاز خودکشی میکنه خب (مثل صادق هدایت)

تازه خیلی شاعرانه و تدریجی و آروم هم هست . بدون درد و خونریزی ! اون لحظات آخر هم میتونه به اتفاقایی که بعد مرگش میوفته فک کنه . به این که اصلا کسی به کفشش میگیره مرگشو ؟(به قول خودت!)

ولی به نظرم تا وقتی بشه بقیه رو که مسبب بدختی هات ان کشت , خودکشی کار احمقانه ایه

بگذریم حالا

من فک میکنم رامبد صرفا واسه همین سوالا این یارو رو آورده بوده برنامه . اون تعارفا هم همیشه هست و ربطی به اینکه چقد از طرف خوشش بیاد هم نداره و صرفا تعارفه

هرچقد از آدمایی مثل رامبد بدم بیاد از این کاراشون خوشم میاد :D

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد