Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

نفرین به سفر

   دوستام، آشنا ها و بچّه های هم سنّ خودم (و حتّی کوچیک تر از خودم!!!) رو می بینم تو اینستاگرام که با دوست دختر دوست پسراشون می رن مسافرت (تازه حتّی مسافرت خارج از کشور) و چه قدر هم عشق می کنن و بهشون خوش می گذره و با چه هیجان مضاعفی عکس آپلود می کنن... بعد از اینور وضعیت دراماتیک خودم رو می بینم که هنوز در مرحله ای از رشد و نمو قرار دارم که باید بیان با کاردک  به زور از روی تخت خواب جمعم کنن، ببرنم مسافرت خانوادگی در حالی که با اصرار پنجول هام رو می کشم به ملحفه ها و می گم: "ولم کنید من متکام رو می خوام. هیچ گوری دوست ندارم بیام با هیچ کس."

این حجم از بی میلی به سفر... بی سابقه ست.

از سفر کردن متنفرم.

متنفرم.

متنفرم.

مدّت هاست دارم رو مغزم کار می کنم که وقتی می بینم یه نفر با هیجان از سفر و مسافرت اخیر یا در شرف وقوعش تعریف می کنه، خودم رو هیجان زده نشون بدم و همراهی ش کنم تو شادی ش و نرینم به حال خوبش و زیر لب هم نگم:"این دیوونه چی فکر کرده پیش خودش." 

ولی دیگه انتظار خیلی زیادیه که سعی کنم ازمسافرت خوشم بیاد چون بقیه خوششون می آد.

از لحظه لحظه ی سفر بدم می آد.

از همون ثانیه ی اوّلش تا ثانیه ی آخرش.

احتمالا بنا به این فرضیات از نظر اطرافیان اصلا فرد خوش سفری نیستم و احتمالا باورشون نمی شه که چه قدر به خودم فشار می آرم تا همراهی شون کنم تا بهشون خوش بگذره هرچند موفّق نیستم اصلا.

نمی دونم چی داره توش تا هر کی دو روز آف پیدا می کنه، همه چی رو می زنه زیر بغل که آخ جون مسافرت بعد من در نقطه مقابل باید زانو بزنم زیر بغل که وای لعنتی شت مسافرت؟ چه گلی بگیریم بر سر حالا کیلگ؟

مسافرت برای من هیچی نداره، عصبی م می کنه فقط و با یه ذهن درهم بر هم (که انگار با مداد شمعی رو دیوار سفید تازه رنگ شده خط خطی کرده باشی) تهش بر می گردم تو خونه ی اوّلم.


   فکر کنم تقریبا درد خودم رو هم می دونم. یه آستانه ای دارم برای تحمّل آدم ها تو دور و برم. حتّی اگه خیلی بهشون نزدیک باشم بازم تا یه حد مشخص می تونم کنارشون باشم. باید حتما برای خودم چند ساعت خالی داشته باشم که تنهای تنهای به دور از هیاهو باشم گویی که اصلا وجود ندارم و کسی کار به کارم نداشته باشه تو اون مدّت تا بتونم انرژی ادامه دادن رو به دست بیارم. تو مسافرت همه بیست و چهار ساعته تو دست و پا و حلقوم هم دیگه ان و همینه که حالم رو بد می کنه. بدم می آد از این حجم از نزدیکی.

   از هر مسافرتی که بر گشتم، همیشه همه کلی شارپ و سر حال بودن و ادعا کردن که حالا می تونیم با انرژی مضاعف بر گردیم سر کارمون و طبیعتا از منم همین انتظار رو دارن. در حالی که من باید دو هفته زمان بذارم تا اثر گندی که مسافرت روم گذاشته رو پاک کنم.

یعنی اصلا تو ذهن من هیچ وقت توجیهی پیدا نشده برای توضیح مسئله ی مسافرت دوستی و مسافرت ذوق زدگی و حتّی حرص زدگی برای مسافرت در اکثر انسان ها. خصوصا تو ایرانی ها. غریبه برام این احساس ها. درک نمی کنم ولی زور می زنم که احترام بذارم.

این قضیه حتّی با طبع تنوّع طلبم هم تناقض داره. به شدّت تنوع و تغییر در کار های روتین رو دوست دارم. ولی از سفر متنفرم. 

همیشه این تفاوت ها رو که بین خودم و اطرافیان می بینم، با خودم می گم احتمالا خدا یه دور اوّل منو به عنوان ورژن بتا (ورژنی از نرم افزار که برای تست محصول و فیدبک گرفتن و رفع عیوب روانه بازار می شود.) فرستاده رو این کره و بعدش اومده علایق داغونم رو تو بقیه ی انسان هایی که آفریده شدن تغییر داده تا ورژن شون بره بالا.



ای کاش ولم می کردید باهاتون نیام. نمی خوام. اه.

پ.ن: تازه از ج دون و مینا هم دارن جدام می کنن. حقیقتا که وضع مزخرفیه. من بدون پرنده هام می میرم خب. روزم روز نمی شه اگه دستم رو تو پرهای پف پفکی مرغ فرو نکنم و باهاش لوس طوری حرف نزنم و به نوکش تق تق ضربه نزنم. شبم شب نمی شه اگه صدای مینا که داره ادای سگ گله رو در می آره نشنوم. مسافرت چی داره واقعا؟ جالبه حالا می برنم اون جا از غم دوری اینا، بلافاصله چند تا حیوون اون ور برای خودم پیدا می کنم دوباره موقع برگشت باید دغدغه ی اونوری ها رو هم داشته باشم. انگار که آفریده شده باشم برای دفاع از همه حیوانات کره ی زمین. 

یه بار چند تا سگ پیدا کرده بودم. دو هفته ی بعدی که از هم جدا شدیم یکی از گند ترین دو هفته های عمرم بود.

نظرات 6 + ارسال نظر
امیر سه‌شنبه 17 مرداد 1396 ساعت 10:24 http://seire-takamole-man.blogsky.com

آره واقعا

از نظر منم مسافرت ایده آل مسافرتیه که خودت تنهایی بری

بزرگترین مزیتش اینه که دیگه بقیه ای وجود نداره که بخواد برات جنگ اعصاب درست کنه (و یا تو براشون جنگ اعصاب درست کنی)

یکی دیگش هم اینه که میتونی کارهایی که دلت میخواد رو بکنی نه اینکه صرفا چون بقیه دوست دارن برن یه جاهایی و تو دوست نداری به زور ببرنت

کلا مسافرت تنهایی خیلی هم حال میده به نظرم

من تا حالا به اون صورت تنهای تنها نبودم تو مسافرت هام به غیر از اون مدتی که سال اوّل دانشگاه می رفتم و اونم که افسردگی گرفته بودم حالیم نبود چی داره سرم می آد درست، ولی آره همیشه ته ذهنم این دیدگاه رو داشتم که تنها بودن می تونه خیلی حال بده بهم. البتّه از طرفی هم لابد اگه یه روزی نعمت مسافرت تنهایی گیرم بیاد، چشمم به جمع شلوغ بقیه می افته و باز با خودم خیال می کنم که چه خوشی می گذرونن اون وری ها و چقد من تنهای بدبختی ام.
شاید هم چاره ش اینه که خودت باید بگردی چند نفر که خیلی شبیهت هستن رو پیدا کنی با اونا بری سفر تا بهت خوش بگذره. چه می دونم.
ولی انصافا من اگه یه درصد هم موفق شم کیلگارای دو و سه و چهار رو پیدا کنم به عنوان همسفر، به یک روز نرسیده از گرسنگی هر چهارتامون تلف می شیم به ادامه ی سفر نمی رسیم.

آیدا سه‌شنبه 17 مرداد 1396 ساعت 13:50

این از اون پستاشت که عجیب دلم میخواد با صدای بلند برای خونوادم بخونم تا متوجه شن اینکه من بد مسافرتم و زیاد ازش خوشم نمیاد زیاد عجیب نیست و حتی یه نفر هست که خیلییییییی بدتر از منه..ولی حیف ک نمیشه بخونم:/
چقد به مرغت وابسته ای.ماه قبل بابام دوتا جوجه اردک خرید برای من و داداشم فقط دو روز حوصله شون رو داشتم و بعد از اون واقعا نسبت بهشون بی توجه ام.میشه گفت حتی بود و نبودشون اصن برام مهم نیست:/

خوب می خوندی، گوارای وجود. هزار تا هم می ذاشتی روش دلت خنک شه. منو که نمی شناسن، چه غمم باشه. :)))
این همه سال این ور ادای آدم لاکچری الگو ها رو در آوردیم چی شد تهش؟ حداقل اینجوری از شخصیتمون سود می بره یکی.

* اردکا رو بفرست بیاد اینور هر چند که مکان نداریم و روز بعدش حتمی به سیخ کشیده می شم ولی بفرست. :))) دنیای تفاوت هاست دیگه... از احساس حیوان دوستی امثال شما کم کردن، بطری ش رو خالی کردن تو وجود ما. اون جمله ی "بود و نبودشون مهم نیست" رو می خونم کهیر می زنم.

تنها فیلتری پنج‌شنبه 19 مرداد 1396 ساعت 02:31

خب بهشون بگو نمیام باهاتون
هیچکدوم از وسایلارو جمع نکن و تکون نخور از سره جات
این روشا جواب نداد ..تهدید به خودکشی کن
در هر صورت حرفتو به کرسی بنشون نزار حسرت بشه برات

کلام در دهنم منعقد نشده از هزار جهت تیر و تبر نشونه می رن سمتم که: "باز تو شروع کردی؟ باز باید این بحث رو با هم داشته باشیم؟"
حتّی باورت نمی شه اگه من بنویسم یک بار سر همین قضیه به دعوای فیزیکی کشیده شده کارم! من آدم کرسی طوری نبودم کلا دیگه، کرسی ای یافت می شد اگر تو همون انتخاب شغلم بود که اونم به فنا دادم و مثل گوسفند به حرفشون گوش دادم.

هر چند اینم می دونم یه روزی خود همینا هم برام حسرت می شه. ولی آره به غیر از راه حل خود کشی ت که کاملا معقوله، راه های زیادی رو امتحان کردم که جواب نداده. جمع نکردن وسایل یکی ش بود که به خاطرش یه بار راهی مسافرتی شدم که یک هفته ی تمام یک دست لباس تنم رو همراه داشتم فقط.

امیر جمعه 20 مرداد 1396 ساعت 12:37 http://seire-takamole-man.blogsky.com

سلام مجدد کیلگ
چطوری

واقعیتش یه مدتیه بخاطر انتخاب رشته و تحقیقاش سرم خیلی شلوغه و وقت نشده به وبلاگای بقیه سر بزنم (از جمله تو)
ولی بعد انتخاب رشته حتما میام از پست هایی که بعد این پست نوشتی رو میخونم


غرض از مزاحمت , میخواستم بدونم اون شهریه ای که تو واسه پزشکی آزاد گفتی (4-5 تومن ترمی) فقط واسه ترم اوله یا همه ی ترما همینه؟
ترمای بعدی افزایش داره؟

اگر افزایش داره تا چه حده افزایشش؟ ینی ترمای آخر به چه اندازه ای میرسه؟
واقعیتش بحث هزینه ی آزاد خیلی برام مهمه
ممنون میشم یا همینجا یا تو وبلاگم جواب بدی (حیاتیه واقعا)

پیشاپیش ممنون از جوابت

سلام بر تو امیر.
انتظاری نیست اصلا، راحت تر می بودم اگه خط سه و چهار این کامنتت رو نمی نوشتی.
مزاحمتی هم نیست انصافا. :))) راحت باش مثل خودم وگرنه ما رو هم به سختی می ندازی.
در مورد شهریه ها کلا هر مدل دانشگاهی که باشه یه مقدار افزایش شهریه رو دارن با توجه به نرخ تورم و اینجور مسائل کوفتی. ولی بحث اینه که تا چه حد افزایش؟
تا الآن که اینجور من دیدم افزایشش معقول بوده. نمی تونم درست عدد بگم چون اطلاع کافی ندارم ولی می دونم که نسبتا کم بوده نهایتا پونصد تومن. ولی قرار بود از مهر امسال یهو تصاعدی افزایش بدن شهریه ها رو و داد همه در اومده بود.
همین دیشب توی یکی از این گروه های مربوط به دانشجو های علوم پزشکی خوندم که قولش رو دادن که قراره رو همین مقدار ثابت بمونه. چون همون طور که خودت می دونی خبر پخش شده بود که قراره هی بالا تر و بالاتر بره و حتّی تهش به اندازه ی پردیس های خودگردان برسه. ولی بچّه های دانشگاه آزاد گویا تو این مدّت خیلی اعتراض کردن و دیشب خوندم که اعتراض هاشون ثمر داده انگار. این قولی ه که دادن. ثابت موندن و پایین اومدن شهریه ها. ولی خوب در اینکه اینجا ایران است و رو هیچ حرفی نباید حساب کرد هم شکّی نیست. به نظرم سعی می کنند روی حرف شون بمونن تا میزان خوبی چون مردم هم توانی دارن و نمی شه بیش از حد بهشون زور گفت. تو انتخاب رشته ت رو بکن بدون در نظر گرفتن این حرف ها و شایعاتی که پخش شده، تا حالا ببینیم چی پیش می آد بعدش. می گن از این ستون به اون ستون فرجه و این حرفا. همون.

امیر سه‌شنبه 24 مرداد 1396 ساعت 10:06 http://seire-takamole-man.blogsky.com

درمورد جواب نظر اولم آره باهات موافقم
منم اگر بتونم امیر دو رو پیدا کنم چهارتایی بریم مسافرت عالی میشه (امیر سه و چهار نیاز ندارم دیگه زیاد شلوغ میشه)
و نهایتا هم هممون به سوسیس تخم مرغ قانع میشیم (تنوع هم میدیم تازه . یه وعده سوسیس تخم مرغ . یه وعده املت ربی . یه وعده تخم مرغی که گوجه حلقه حلقه میکنیم میندازیم دورش. یه وعده نیمرو . یه وعده نیمروی چال خورده بهمراه فلفل سیاه و اینا . خلاصه خوش سفری میشه اون سفر)

درمورد نظر دوم

خب اگر واقعا اینطوری باشه که خیلی خوبه
فقط تابستون هر سال کلی تن و بدنمون رو میلرزونن که آی شهریه ها رفت بالا آی بدبخت شدید و اینا
ظاهرا چندین ساله هی دارن میدن بالا هی دوباره میکشن پایین!

:{
جونم خلاقیت. :))) که این چهارتا کیلگارا در همین حد سوسیس تخم مرغ هم خلاقیت نخواهند داشت. یعنی همین الآن تازه با این نظرت کشف کردم که املت رو با رب هم می شه درست کرد. ها ها ها.

پاسخ در مورد نظر دومت که بلی. مملکته دقیقا. مملکت. بکش پایین بده بالا حرفت هم نباشه. :))

امیر چهارشنبه 22 شهریور 1396 ساعت 11:43 http://seire-takamole-man.blogsky.com

البته بهش میگن املت ربی ولی به نظر من بیشتر باید بهش بگن نیمروی ربی!

چون همون نیمرو عه . فقط قبل اینکه تخم مرغ هارو بندازی تو مای تابه یخورده رب میندازی کفش
به همین راحتی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد