Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

چشمای آبیش توی این عکسا، نگاه مغمومش حتّی

می دونی کیلگ بدبختی ش اینه که نه اون قدری نزدیکه که با خودت بگی گور پدر همه شون معلومه که چرت می گن و شوخیه،

نه اون قدری دوره که بتونی به خودت بگی خیلی آدم خوبی بود، خدا رحمتش کنه.


الآن مثلا من بیام بنویسم می شناختیمش وقتی هنوز فیلدز نداشت نشونه ی شاخ بودنمونه یا نیاز برای دیده شدنمون یا ناراحتی مون یا کفشمون یا هرچی؟

واقعا مهم نیست،

می نویسم،،،

"می ستودیمش وقتی فیلدزم نداشت."

و اون زمان هنوز تلگرام کد نویسی هم نشده بود حتّی،

و اینستا یکی دو سال بود که اومده بود به بازار...

نظرات 4 + ارسال نظر
شایان شنبه 24 تیر 1396 ساعت 18:17

غرور واسه یکی مثل اینه، ما احمقا تو توهم سیر میکنیم. تو چنین مواقعی خوبه آدم کمتر بدونه.. فی المثل من الان نشستم دارم نهنگ عنبر میبینم تو رگباری پست میزاری..
راستی اینهمه پست چیه گذاشتی؟..قشنگ یه روز باید بشینم بخونم

تو اینترنت که خواستم یکم ازش اطّلاعات بیشتر پیدا کنم، خوندم که یه جایی برگشتن بهش گفتن بیا برامون سخن رانی کن، جواب داده من به غیر از ریاضی چیزی بلد نیستم که بخوام درباره ش سخن رانی هم بکنم!
یعنی می خوام بگم همون غروری که می گی رو هم نداشت.
خبرش خیلی اعصابم رو ریخت به هم. خیلی. نهنگ و گودزیلا و کینگ کنک و اینا هم کارساز نبودن.
این همه پست نشان از داغی عظیم دارد که در این سینه نهان شده. #
خب دیگه ادبیات نبافم به هم :)))، آن چه عیان است بی کاری ست و شما عجیب تیپ و قیافه ی بلاگتان به بی کار هایی چون ما نمی ماند شبح جان. گویی که بسیار پر بار می گذرانید.

شایان یکشنبه 25 تیر 1396 ساعت 15:53

بی کاری که از سر و پایمان می بارد عزیز جان..فقط مغزم خشک شده پستش نمیاد!

بعد من می گم بیام فوت کنم می گی از فوت بدم می آد. :)))
این مغز رو باید فوت کرد، فووووووت.
شاید هنوز واسه با دست ماست خوردن هم دیر نشده باشه.

شایان یکشنبه 25 تیر 1396 ساعت 18:50

نه فوت نه...فوت نعععع
عاقا پستم نیومد گزارش نوشتم..بیا بخون

الآن اون تیکه ایه که باید بگم ناز شستت؟ :))

شایان دوشنبه 26 تیر 1396 ساعت 21:09

آره بگو کیف کنم..فقط پشت صحنه گفتن لهجه داری خفه شی بهتره

ناز اون شست بی رحم بی مروّتت.
کیفور حالا؟
هر چند خوب، پاش بکشه من طرف مرغام. کسی چپ چپ نگاشون کنه دقیقا همین حرکت رو می کنم. ولی به عنوان یک موجود زنده، دلم سوخت. مثلا دست خودم بود اگه می شد می نداختمش تو جعبه ی میوه ای چیزی می بردم ولش می دادم یه جای دور.

در ضمن به عنوان یک تهرانی اصیل (اهم اهم!) می فرمایم، شاید کمی تو دماغی و عدم تسلّط به متن(منفی سه امتیاز) ولی خیر ابدا لهجه نداشتید.

به شخصه من فایل صوتی شده ش رو بیشتر دوست داشتم حتّی. وسطاش شبیه گزارش گری های فوتبال هم شده بود. خصوصا اون تیکه ی در موقعیت مناسب فرد مهاجم را فلان. :-"

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد