Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

باز هم می ریم تو امتحانات و خود در گیری همیشگی کیلگ با یک عده نفهم

خب خودم هم خسته ام واقعا!

خیلی بدم می آد که اینجا رو عملا به  یه وبلاگ درسی تبدیل کردم. همه ش یا دارم در مورد درس غر می زنم، یا دارم فلان استاد رو فحش کش می کنم یا در مورد فلان نمره ی لعنتی م می کوبم تو سرم... عین آدم هم درس نمی خونم. اگه می خوندم اینقدر استرس مسخره گریبان گیرم نمی شد که به محض ورودم به اینجا مجبور بشم خودم رو این جوری خالی کنم.

این حال منو به هم می زنه که درسم بشه تمام زندگیم. اونم درسی که به زور... اه ولش کن اصلا!

خب مگه اعصاب می ذارن واسه آدم؟

الآن مشخصه که داشتم مقدمه چینی می کردم برای غر غر های جدیدم؟ :]

شدیدا دلم می خواد فحش بدم. خوشبختانه فحش های من از یه دایره ی محدودی از لغات ساده که این روزا دهن گیر اکثر مردم هست تجاوز نمی کنه. ولی بازم؛ پیشاپیش پوزش!


بهم می گه- اه. کیلگ تو که اصلا بلد نیستی. بده من برات پیپت رو پر کنم... داری وقت بقیه رو هم می گیری!

بهش می گم- ا... استاد یه دقیقه صبر کنین دیگه! من واقعا بلدم!!!

{با اصرار بیشتری سعی می کنم سه و نیم سی سی پتاسیم پرمنگنات که رنگ یاقوت بنفش هست رو از توی بشر کوفتیش بردارم.... دستم می لرزه بازم گند می خوره و کم می شه.....}

- بهت می گم بده من سریع برات بکشم. اصلا این طوری آخه پیپت رو میگیرن؟

- استاد. شما واقعا دارین هولم می کنین... چند لحظه صبر کنین!

{ دستام می لرزه. پیپت با هر حرکت دست من اینور و اونور می ره. مغزم فلش بک می زنه به کنکور پارسال. روی مدادی که دقیقا مثل همین پیپت بی نوا یک حرکت پاندولی نسبتا تند رو به رخ می کشید...}

{یهو می بینم یه دستی داره به زور پیپت رو می کشه از تو دستم... یکه میخورم. می بینم دست استاده!!! :|}

- اصلا من باید یه صفر گنده بهت بدم. حالا هر چه قدر می خوای آزمایش کن.

{راهش رو می کشه و دست از سر کچل ما برمی داره.}

بعد از نیم دقیقه...

یکی دیگه از استادا - آفرین کیلگ! خیلی هم خوبش کردی. حق نداره دخالت کنه تو کار دانشجو ها. حواست به امتحانت باشه.

{و من که انگار منتظر بودم یه نفر آب بپاشه روی آتیشم... قرمز. بر افروخته. لال. لرزان. و واقعا ناتوان. اگه بیشتر از این پیش می رفت شاید حتی گریان!!! و امتحان بیوشیمی عملی م رو به سادگی به فنا می دم چون دیگه اعصابم اعصاب نمی شه واسه کشیدن محلولی که یک صدم میلی لیتر اشتباه هم توش خطای وحشت ناک می ده!}


می آی بیرون می بینی همه بدون استثنا مثل تو پیپت رو می گرفتن تو دستشون! :| و انگار که سوزن استاد گیر کرده باشه رو تو... اون همه آدم رو ندیده؛ به جای همه ی اونا نمره ی تو رو قلپی میخواد صفر رد کنه!


باخودم می گم- عوضیا. من از اوّل راهنمایی پیپت گرفتم دستم. خیلی قبل تر از اون سنی که شما توش فهمیدین پیپت وجود داره. خیلی قبل تر از همه ی دانشجو هایی که دارن این جا امتحان عملی می دن! و می دونی کی بهم یاد داد این کار رو؟ یه استاد سمپادی که الآن تو کانادا داره تدریس می کنه.

اصلا توی لعنتی که چشمات رو می بندی و به زور پیپت رو از زیر دست من می کشی بیرون می دونی که من کل آب های لوله کشی مناطق بیست و دو گانه ی تهران رو با دست های  خودم تیتراسیون کردم؟

بعد توی احمقِ عوضیِ نفهم داری به من یاد میدی چه جوری سه و نیم سی سی پتاسیم پرمنگنات بردارم با پیپت؟

کی هستی تو استاد عقده ای؟

برو به درک؛ _که قطعا همون جا جاته._

می خوای برای اینکه من بلد نبودم پیپت دستم بگیرم بندازیم؟

خب بنداز.

همون طوری که دو نمره رو از حلقوم استاد پیر خرفت آناتومی ترم پیش کشیدم بیرون؛

شیش نمره رو به طور کامل از حلقوم تو یکی هم می کشم بیرون.

باشه می برمت پیش سرگروه بیو دانشگاه؛

ببینیم کدوممون بهتر بلده با پیپت محلول پتاسیم پرمنگنات برداره.

×عوضی.

×خیلی عوضی.

×خیلی خیلی عوضی.

×خیلی به توان بی نهایت عوضی.


+پ.ن اوّل: می دونین سوختنش کجاست؟ اینکه با خودت بگی: "آهان. بالاخره یه درس کوفتی پیدا شد که من توش استعداد دارم تو این دانشگاه." یا اینکه با خودت خیال بافی کنی: "خب اشکال نداره که نه آناتومی می فهمم نه بیوشیمی. این امتحان عملیه رو خوب می دم که معدلم رو بکشه بالا." بعد اون وقت این عقده ای که نمی دونم اعصابش از کجا خورد بود جفت پا می/ری/نه به تمام فکرات.


+پ.ن دوم: ایزوفاگوس داره ماتیلدا می خونه. من زورش کردم در واقع. هر پنج دقیقه یه بار می آد بهم گزارش می ده چی خونده. هی می خواد الکی بهم ثابت کنه که به کتاب خوندن علاقه داره. :| انگار داره جام زهر می خوره...

یاد خودم می افتم؛ وقتی که ماتیلدا می خوندم... چه قدر احساس می کردم مامان باباش با مامان بابای من یکی هستن!  اتفاقا همون موقع ها بود که یه استاد بهم یاد داد چه جوری پیپت دستم بگیرم. یه استاد که واقعا استاد بود ولی ما بهش نمی گفتیم استاد. خوب کاری هم می کردیم. وگرنه لقبش با این عوضی های توی دانش گا یکی می شد. اون کجا... اینا کجا واقعا.


+پ.ن سوم: این عکس. از یکی از بلاگ های به روز شده ای که همین الآن از تو صفحه ی اوّل بلاگ اسکای بازش کردم.


یادمه. خوب یادمه. من این سریال رو می دیدم فقط به خاطر مرحوم حسین پناهی. هنوزم وقتی یه نفر درباره ی حسین پناهی حرف می زنه... فقط چهره ی معصومش تو این فیلم می آد جلو چشمام. دیوونه بازیاش. با لکنت حرف زدناش. این که هیشکی نمی فهمیدش. و این که چه قدرررررر دوسش داشتم.

اینم یه مدلشه. دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید لابد. همیشه وقتی لونا لاوگود رو می بینم، نویل رو ، کلاه دار رو  یا حتی بهلول رو ، این موج از احساساتم فوران می کنه... اینم می شه آخرین باری که فوران می کنه. هوم...


+پ.ن آخر: و وقتی خودم همین الآن کشف می کنم که پژمان بازغی هم تو این سریال بازی می کرده. قضیه چیه؟ اینقدر پیر بود و ما خبر نداشتیم؟ :|

نظرات 6 + ارسال نظر
پریسا یکشنبه 16 خرداد 1395 ساعت 18:23

سلام خسته نباشید سایت قشنگی دارید، اگه دوست داشتید به سایت ما هم سر بزنید
و اگه خواستید خوشحال میشیم با هم تبادل لینک داشته باشیم، سایت تفریحی فارس فان بیشتر از 20هزار بازدید کننده داره و میتونه به افزایش بازدید وبلاگتون هم کمک کنه

بازدید کننده کم هست؛ ولی با کیفیت هم هست.
:)))

شن های ساحل دوشنبه 17 خرداد 1395 ساعت 00:01

ببین بیا یه واقعیتی با هم چک کنیم اینکه تو خیلی استرس به خودت وارد می کنی و خب توام یه انسانی یه ظرفیتی داری باید یاد بگیری این استرس تخلیه کنی وگرنه همین استرس کار دستت میده .هر چقدرم واکنش هات نسبت به دیگران بدتر بشه مهم نیست که البته استرس روی واکنش ها خیلی اثر داره و می تونه مثل ترس یا عصبانیت بی دلیل خودش نشون بده که برای خودت ممکن منطقی باشن حتی ولی قسمت مهم اش اینکه در دراز مدت عوارض جسمی شدید داره ممکن کتف چپ ات درد بگیره مچ درد قلب درد معده درد و روده درد و هزار تا مشکل دیگه پس یه لطفی به خودت بکن زودتر راه تخلیه استرس خودت پیدا کن دیگه بچه نیستی وارد جامعه شدی حوادث زندگیت بزرگتر میشه استرس زندگیت بیشتر میشه تخلیه شون نکنی عوارض داره...هر کسی یه روشی داره بعضیا سیگاری میشن یه سری الکلی یه تعداد معتاد به رسانه ها و گوشی یا تفریح بیش از حد یا حتی معتاد به خرید و پول
ولی یه عده دیگه با ورزش آروم میشن یا پیاده روی یا نوشتن
یا کارا هنری
نظر من این که ورزش خیلی خوبه تاثیرش عالی ..دست کم برای خودم و تو چون احساسی هستی مدیتیشن خیلی برای عالی
فقط زودتر یه راهی پیدا کن
من هم سن تو بودم معتاد اهنگ بودم راه جالبی نبود

من استرسی ام، اکی. قبول!
ولی استرسم از کجا نشات می گیره؟
از حجم عوضی بودن یه سری از دور و بری هام.
می فهمی چی می گم؟ اونو نمی تونم کاریش کنم.
مثلا همین یارو، حالش بد بود واقعا.
وگرنه من از کنکور به بعد به معنای واقعی استرس نکشیدم. کلا بی خیال خیلی از امور شدم. خیلی خوشان خوشان تر رفتم جلو. خیلی از فکرام رو عوض کردم. حذف کردم حتی. یه ورژن کاملا جدید شاید!
مثلا یه نمونه ش این که اصلا ناخن نداشتم یه سال پیش. می جویدمشون. سر کوچیک ترین چیزی که اعصابم رو می ریخت به هم. الآن اون قدری آرومم که همیشه باید با خودم ناخن گیر ببرم این ور اون ور. به نظر خودم تا حدی موفق بودم تو این پروسه. با کلی فعالیت متفرقه سرگرمم.
ولی یه جاهایی... یهو بازم نمی تونم این حجم از سینوسی بودن اعصابم رو هندل کنم. چون لحظه ای ه و دیگه خودم نیستم که استرس رو به خودم القا کنم. قبلا ها عامل داخلی بود، خودم بودم. الآن من نیستم واقعا! عامل خارجی ه...

تنها دوشنبه 17 خرداد 1395 ساعت 23:16

:|||||||||||||||
چقدر با نوشتهات همزاد پنداری میکنم:|||||

ای کاش منم نوشته هات رو داشتم تا بخونم و ببینم حسّت دو طرفه س یا نه!

شایان سه‌شنبه 18 خرداد 1395 ساعت 23:49 http://www.tahvieh17.blogsky.com

اولا متاسفم برات واسه این دایره ی لغات پایین ت در زمینه ی فحش.. یه استاد این جور گیر بده بهت و بیای اینجا که هیشکی نمیشناسدت این طوری فحش بدی؟
آخه عوضی هم فحشه؟.. جدیدا به هر کی که دوسش دارن میگن عوضی..(اینو جدید کشف کردم)
عای پیپت... واسه مسابقات آزمایشگاهی من و یه دختره نماینده ی منطقه بودیم و یه استاد داده بودن بهمون که یادمون بده.. طرف پیپت پر کن رو انداخت اونور گفت این لاستیکه به درد نمیخوره..دهنشو گذاشت ته پیپت میک زد پرش کرد بعد انگشتشو کرد تو دهنش درشو گرفت که نریزه.. انگشتشو که دراورد گفت یاد گرفتین؟
من داشتم میمردم..آخه نمیشد بخندم..زورکی گفتم بله استاد..
بعد استاد پیپت دهنی رو داد دسته دختره گفت پر کن..
.
.
شنیدی میگن پاچیدم از خنده؟..دقیقا وصف حال من تو اون لحظه بود..

واقعا از کسی که لقب ش در برهه ای از زمان پاستوریزه بوده بیش تر از این انتظار نمی ره.
اون قدری نا توان که مجبورم به جای چند تا فحش یه فحش رو ده بار بنویسم تا راحت شم. :|
تو فامیلم که تک افتادیم کسی نیست یادمون بده. از دوستامون هم بخاری بلند نشده فعلا! :|
ولی خب. لعنتی حق مطلب رو ادا می کنه. :{ بقیه ی فحش ها می تونن زیر مجموعه ی این یدونه باشن حتی. :{
تازه مگه نمی دونستی؟ منم از ارادت بیش از حدم عوضی بارونش کردم استاده رو. عشق منه لامصب عوضی. :|
هوووم. مسابقات آزمایشگاهی. چقدر دلتنگ ش شدم یهو. اتفاقا موقع نوشتن این پست می خواستم از مسابقات آزمایشگاهی هم بنویسم گفتم زیادی خود ستایی می شه دیگه ... :))
حالا بذار بیای دانشگا... بازم اون خاطره ی مسابقات آزمایشگاهی ت تکرار می شه. در حجم وسیع تر :)))) و فقط حیف که این بار دیگه مختلط نیست زمین رو گاز گاز کنی! ما که نبودیم حداقل. ولی خوبیش اینه که این دفعه خرسای گنده ادای کودکان تیتیش مامانی رو در میارن. اینقدر باحاله که نگو... :))))))))
ولی کلا استادا اینو افتخار می دونن که پی پت دهنی رو مک بزنی. انگار که مثلا نیش عقربه؛ کلی حال می کنن با این کار.
تازه کلی هم گولتون می زنن که ضد عفونی می کنن پی پت ها رو بعد از این که دهنی شون کردین. باور نکنین فقط... مقادیری از تفه که بین گروه ها جا به جا می شه فقط.

شن های ساحل پنج‌شنبه 20 خرداد 1395 ساعت 08:38

میگم اگه انقدر قبلا استرس داشتی که باز خوب پیشرفت کردی (جدی میگم) ولی من از اول منظورم استرس های خارجی بود باید انقدر منعطف بشی که استرس های خارجی بتونی راحت رد کنی.در کل مودب بودن بنظرم بد نیست یه نکته مثبت هم سن و سال هات ممکن فکر کنن باحال ولی سر کار که بری یه جور اعتبار و شخصیت حساب میشه برات

تایید شده در بیست و شیش شهریور نود شیش.

شایان پنج‌شنبه 20 خرداد 1395 ساعت 10:54 http://www.tahvieh17.blogsky.com

کلا خاطرات فراوانی دارم با این مسابقات آزمایشگاهی...
حیفه الان بگم..میزارم تابستون میگم..خوب بخندیم.
واسه آموزش فحش هم برو اینستای حاجی لند بعد با لینک برو کانال تلگرامش وویساشو گوش کن خوبه خوب یاد میگیری.. تازه امکان داره دو سه تا فحش جدیدم اختراع کنی!

تایید شده در بیست و شیش شهریور نود شیش.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد