Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

دلم واست تنگ می شه یکتا همراه سیاه و سفید

اینو قراره تو کمتر از از دو مین بنویسم و برم.

چون حدودا هفت ساعته پای کامپیوتر نشستم و الآن دیگه کله م قطع می شه اگه سر شام  نرسم!

صرفا خواستم یکم ابراز ناراحتی کنم!

چرا دروغ؟ یکم؟

نه بابا!

هوار تا!!!! خیلی خیلی.

داره گریه م می گیره در واقع.

فلشم پکید.

جلوی چشمای خودم.

اومدم چند تا فایل تد بریزم توش برای زبان .... که خیرات سرم نمره اضافه جمع کنم واسش!

بعد یهو  ارور داد! که چی؟

your device is write protected!!!!

و بعدش دیگه به هیچ صراط مستقیمی درست نشد که نشد.

نصف فایل ها رو ریخت و بعدش قفل کرد.

دیگه نه فرمت شد، نه خالی شد، نه پر شد.

صرفا یه ارور بی مفهوم.

و من حدودا چهار ساعت وقت گذاشتم که درستش کنم.

کلی مقاله ی کوفتی خوندم.

کلی روش ها و کد های احمقانه ی این و اون رو به صورت کاملا ریسک طوری رو پی سی م اجرا کردم.

ولی نشد که نشد.

می دونی چی اذیتم می کنه؟

من به غیر از این فلش تا حالا از هیچ فلش دیگه ای استفاده نکردم. :))

یکتا فلشم...

یادآور همه ی فایل های عمرم...

المپیاد... امتحان نهایی... کنکور... کد هام.... دی باگ هام.... فیلم هام.... استادام.... غفی.... سس خرسی... دریا .... دوستام... عکسای دسته جمعی م.... پروژه هام... سمینارا.... وبلاگا... سایت ها... قالب ها....

همه ی همه شون زمانی رو این فلش بودن. این فلش هفت ساله ی چهار مگابایتی(دوستان اشاره می کنن گیگ، من امّا می نالم از اعصاب خوردی...) که همیشه محدودیت حافظه ش منو دق می داد! همونی که درش گم شده سه ساله و یه در براش دزدیدم از سایت مدرسه. یه در سیاه که اصلا به بدنه ی سفیدش نمی اومد. :))

ولی خاص بود.

خیلی خاص بود.

یاد گم شدن جو می افتم تو پارسال. پاک کنم. اون پیدا شد... ولی یعنی می تونم امید داشته باشم اینم درست شه؟

از اون جایی که همیشه خودم کار بقیه رو راه می ندازم تو این زمینه می تونم اطمینان بدم که نه.

فرض کن کیلگ! این فلش دست اکثر آدمای خفنی که میشناسی چرخیده. مثل گوی زرین هری پاتر حافظه ی بدنی داره حتی. هعی.


خیلی زور داشت از توی کشوی کامپیوترم که پر بود از کلییییی فلش نوی تلمبار شده تو این همه سال، یکی رو به عنوان جایگزین انتخاب کنم. ده دقیقه ست بهشون زل زدم و دلم نمی آد دل بکنم از فلش قبلیم. ده دقیقه ست باهاشون ور می رم... به ترتیب قد مرتبشون می کنم... به ترتیب رنگ... به ترتیب مارک...  و احساس غریبگی می کنم باهاشون.

کلیییی  فلش  واقعا یعنی کلیییی. حداقل بالای پونزده تا. جایزه ها از مدرسه و سمینار های مادر و پدر و خاله و دوست  و کادوی تولد و فلان و بهمان. همه شون آک آک. و هیچ کدومشون به دلم نمی شینه. آخرش بینشون ده بیست سی چهل کردم و قرعه به نام یه شونزده گیگی مشکی قرمز گنده افتاد.

ازش خوشم نمی آد ولی دیگه مشکل حافظه م حل شد حداقل. دیگه کسی بهم نمی گه این فلش ت رو عوض کن جوزف. دیگه منت کشی هم لازم نیست از کسی بکنم به خاطر اینکه حجم فلشم کمه. دیگه هم کسی بهم گیر نمی ده چرا رنگ در فلشت با بدنه ش ست نیس! :((

شاید اگه من این همه خوب وسایلم رو نگه نمی داشتم،  الآن محکوم به تحمل این حس وحشت ناک نمی بودم. این حسی که انگار یه تیکه از وجودم رو گم کرده باشم.

شاید اگه هر دو سال یه فلش عوض می کردم، الآن اعصابم این طوری خط خطی نمی بود. آب روغم قاطی نمی شد به این شدت. می تونستم بخوابم امشب...

خیلی وقته از دو دیقه گذشته.

ولش کن.

حداقل یه نیمچه سوگ نامه ای برات نوشتم فلش جان.

+قول می دم اون روزی که شدم خفن ترین کامپیوتری ای که می شناسم، خودم درستت کنم. فلشک عزیز من. دلم تنگ می شه برات. خیلی. خیلی. خیلی...

ترنسند بدنه سفید در مشکی چهار گیگی من. :((


نظرات 4 + ارسال نظر
Zari شنبه 12 دی 1394 ساعت 00:12

چهار مگ یا گیگ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من برعکس دوس دارم هی عوض کنم فلشمو اصلنم دلم براشون نمیسوزهازاین دید نگاه نکرده بودم تاحالا.برم دنبال اولین فلشم بگردم
دوگیگ بود فک کنم.نمیدونم کجاست

همون گیگ.
می بینی تو رو خدا. از اعصاب خوردیه. :{

شایان یکشنبه 13 دی 1394 ساعت 23:39 http://tahvieh17.blogsky.com/

من یه همچین حسی به چاقو هام دارم..یکی شونو گم کردم بعد چارسال هنوز عذاب وجدان دارم!
اما فلش..
اولا تسلیت عرض میکنم..
من اولش یکی از همین فلشای تو داشتم..چار گیگ سیاه..داییم کادو گرفتش ازم! از اون روز به فلش جماعت دل نبستم..
یک..ذو..سه..و الان چهارمی مو دارم..چیزه قشنگیه 16 گیگ..ولی چش سایان(خواهرم) دنبالشه..

کلا ابزار ها برخلاف چیزی که فکر می کنیم گاهی خیلی تقدس دارن.
آقا ما یه چاقو بیشتر نداریم. اونم که فعلا حالش خوبه.
ولی فلش جماعت. موجود وفاداریه. نمی دونم چه جوری دلش اومد؟ آه روزگار کثیف...
+سایان! خیلی اسم با حالی ه! :))) یعنی چی ؟! اصلا تا حالا نشنیده بودمش. نقطه های تو رو برداریم می شه اسم خواهرت. حقیقتا خفن . :{

mehrzad سه‌شنبه 15 دی 1394 ساعت 21:34 http://codein.blogsky.com

من چنین حسی رو نسبت به ساعتم دارم البته خیلی کمتر از اون چیزی که تو نوشتی.....

حس است دیگر. دست خودش نیست که.

شایان چهارشنبه 16 دی 1394 ساعت 00:27 http://www.tahvieh17.blogsky. com

یعنی سایه. کردیه. فلسفه ش همون نقطه ها بود که گفتی!

جالب!
پس باید خیلی خوش به حالت باشه که به خاطر اسم تو اسم اونو انتخاب کردن این جوری.
یه حس مهم بودن و خاص بودن عجیبی توشه! :))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد