Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

بریده ای از نامه ی کارلی کاپلین به دخترش - نسخه ی مدرن شاید

ژرالدین دخترم،

من دلقک پیری بیش نیستم!

در جوانی هایم، روز های سپیدی را خیره سرانه به تباهی محض و بی ثمر کشیدم،

تو مرا نمی شناسی ژ ی عزیزم...

یک روز از بیست و یک سالگی ام را، در بست گذاشتم پای پیدا کردن چند ثانیه  از آهنگ  پس زمینه ی جام جهانی ۱۹۹۰ ایتالیا...

دخترم،

در ذهنت معامله ای را تصوّر کن که ساعت ها از عمرت را بدهی برای چند ثانیه ی متناهی و کوچک.

ساعت بدهی و ثانیه بگیری... 

این معامله ای سراسر ضرر است که هیچ عقلی آن را بر نمی تابد.

باور می کنی که روزی در طرفین چنین معامله ی مضحکانه ای قرار بگیری؟

ولی بگذار  به تو بگویم ژرالدین...

زندگی، خواه یا نا خواه، تو را در طرفین معامله های وحشیانه ای قرار خواهد داد...

اوّل و آخرش مجبور می شوی یک جا، بالاخره مشت کوچک سرسختانه ات را باز کنی و ساعت هایت را بدهی و ثانیه بگیری،

ولی هیچ وقت نگذار برایت انتخاب کنند که کدام طرف معامله بایستی.

ژ!

این همان تفاوت عقل و احساس است،

من طعمش را چشیده ام...

تو باید بدانی، که تنها شبی که آن احساس پوچی همیشگی بر من مستولی نشد، همان یک شب بود.

همان تنها شبی که ساعتها  دادم... و دقیقا همان ثانیه هایی را گرفتم که می خواستم.

همیشه خودت  انتخاب کن که ثانیه های فانی کدام طرف از معامله، ارزش قمار ساعت هایت را دارد. 

شاید این تنها راه گریز از افسار بی رحمانه ی زمان باشد.

با این همه من هنوز زنده ام، و از زندگان پیش از آنکه بمیرند نبایست پرچانگی کرد.

روزی من نیز خواهم مُرد، و تو به جایم خواهی زیست و مسئولیت جنگ با زمان را بر شانه هایت خواهی کشید...

تا آن روز،

روی ماهت را می بوسم.


ایران/ سال ۲۰۱۸


دانلود آهنگ پس زمینه ی جام جهانی 1990 - ایتالیا


سازنده ش آلمانیه ولی. کنراد فلان. (کنراد لورن هم یه جا داشتیم، نه؟ ژنتیک بود چی بود.) اینو تو سال هزار و نهصد و نود ساخته. واسه هفت سال بعدش که اون گوش هایی که قرار بوده با شنیدنش دیوونه بشن، تازه به وجود اومدن.


اگه هم چنان طرف محسنید و می گید باید موقع وبلاگ خوندن آهنگ گوش داد، آهنگ من امروز عوض شد. اینه من بعد. وبلاگ من با این خونده می شه.


# با درخشش جاودانه ی شن های ساحل

# به نظرم وقتی عادل فردوسی پور شنید و درجا چشم بسته گفت "آهنگ نوده ها"، ایهام داشت حرفش. ما فکر کردیم آهنگ برنامه ی خودشو می گه. ولی شاید داشت می گفت سال نود. سال هزار و نهصد و نود. راستش واسه من تو اینکه عادل فردوسی پور یه هارد اکسترنال با سرعت فراکهکشانیه، شکّی نیست. 

کسی چی می دونه. شاید اونم قدر من دچار احساسات غریب می شه با شنیدن این آهنگ. گویا اون سال، توی صدا و سیما، این آهنگ رو گذاشتن رو تیتراژ برنامه های پخش جام جهانی فوتبالشون. نودی هم در کار نبوده اون زمان. حالا اینکه بعد ها آوردنش رو تیتراژ نود یا خیر رو من هنوز نفهمیدم...


# و اینکه باران می بارد و راستی چند ساعت پیش هم، یک نفر مرحمت فرموده سرچ زده "تنگش گرفته شاش" و نهایتا به اینجا رسیده که بسی مایه ی فخر و مباهات بنده ی حقیر است.که می گویم خوش آمدی عزیز دلم.

دانی و من - اپیزود دوم





یه شب باید ازون بالا

بارون بیاد، بارون بیاد


از اون جا که خورشید داره...

ماه داره...


از اون جا که ستاره هاش

کنار هم چرخ می زنن...


یه شب باید ازون بالا

بارون بیاد، بارون بیاد


از اون جا که رو پشت بوم...

وقتی می خوام برم به خواب،

خواب منو  پر می کنه...


یه شب باید بارون بیاد از اون بالا

پاک بکنه غبارو از آسمونا


رفیق کنه آدما رو با آبیا...


تو خونه ها، خیابونا، ترق ترق ساز بزنن...

تو سازاشون مهر باشه،

نور باشه...


تو خونه ها، خیابونا، ترق ترق ساز بزنن...

تو سازاشون دوستی باشه،

نور باشه...

آی بچّه ها... آی بچّه ها...
انگار داره بارون می آد!!!
انگار داره بارون می آد...!

امّا فقط رو گونه ها،
امّا فقط
رو گونه ها.


لینک برای کسایی که می خوان دانلودش کنن: کلیک اینجا.


بهتون گفتم ویدئوش چیز خاصّی نیست، تیتراژه صرفا. ولی باید اسمای سازنده های این برنامه کودک حفظ شه و اینه که خاصّش می کنه.
این تیتراژ آخر مجموعه ی دانی هست. وقتی تموم می شه این آهنگ پخش می شه. فایل قبلی تیتراژ اوّلش بود.
راستش این آهنگ... حتّی بیشتر از هزار تا موسیقی خفن که سال ها برای ساختشون وقت صرف شده، حتّی بیشتر از صدای شجریان یا ایرج بسطامی و بزرگان دیگه ی موسیقی، برای من آرامش می آره.

از این دو تا تیتراژی که از این مجموعه براتون گذاشتم و سومی که قراره بذارم، این شماره دو... مورد علاقه ترینم هست. غم گین ها بیشتر به دل می شینن و نمی دونم چرا. موقع هایی که نیاز دارم شاد بشم اوّلی رو گوش می دم. موقع هایی که دلم می خواد خودم رو تو غم غرق کنم با همین دومی خفه می کنم خودم رو.


آهنگ کودکه. ولی به خدا که یه موی این به هزار تا آهنگ بزرگ سال و لاکچری که چپ و راست واسه هم می فرستیم. تیلور سوییفت کدوم خریه اصلا؟
مفهوم اینو نیگا!!!  آدم کف می کنه رسما. با خودش می گه کودک های سرزمینی که چنین چیزی رو هر روز به عنوان تیتراژ شنیدن چه محشر هایی از آب در می آن. یه اتوپیای تمام عیار می شه اگه همه ی بچّه های سرزمینی اینا رو از بچگی تو ذهنشون داشته باشن و باهاش بزرگ شن.


اوّلین بار که داشتم می شندیمش اینجوری بودم که... خب باشه. بسّه دیگه... اگه کار کودک اینه... فکر کنم من واقعا باید برم کار کودک بکنم و بی خیال بزرگ سال ها بشم تا ابد. دنیای بچّه ها خیلی قشنگ تره.
یعنی می گم نیگا کیلگ! یه شعر ساده که شاید حتّی از نظر قوائد درست نوشته نشده باشه  با یه آهنگ خیلی ساده تر. چه قدر می تونه اثر گذار باشه و آدم رو تکون بده. اسمش کار کودکه. ولی واقعا... رنج سنّی نمی شناسه، می شناسه؟ بخوای عمیق بشی روش، یه شصت ساله هم می تونه ازش مطلب استخراج کنه و لذّت ببره باهاش.

داره می گه بارون بیاد...
رفیق کنه آدما رو با آبی ها!

این یعنی چی؟

یعنی اگه شما آدم بزرگ ها به همین آهنگ ساده ی کودکان اعتقاد داشتید، دنیا اینقدر چندش آور و وحشت ناک نمی شد که من الآن بخوام برای ادامه دادن توش دنبال دلیل و علّت بگردم و سر خودم رو گرم کنم که نفهمم زندگی چه چیز مسخره اندر مسخره ایه.

مفهوم از این شیک تر و دل نشین تر؟
تو دو تا نیم خط کل مفهوم های جهان، کل چیزهایی که رو دلت سنگینی می کنه رو نوشته باشن. اونم چی؟ با زبون کودکانه! محشره. این نوع از هنر... شدیدا قابل ستایشه. و به من باشه، حاضرم همین جا و در همین لحظه بهش سجده کنم.

واقعا هم علاقه ش رو می بینم تو خودم، هم پتانسیلش رو و قطعا با اوّلین فرصتی که دستم بیاد می زنم تو کار کودک. تصمیمش رو خیلی وقته گرفتم. به این نتیجه رسیدم که من آدمی نیستم که تو دنیای بزرگ تر ها بتونم جایی واسه ی خودم پیدا کنم و کسی بشم.

و تیکّه ی مورد علاقه... اون جایی که حمید گودرزی می خونه: تو خونه ها خیابونا ترق ترق ساز بزنن.
تو اون لحظه از آهنگ، من در دیوونه ترین حالت ممکنم قرار می گیرم. حس می کنم می خوام منفجر شم فقط و بزنم زیر همه چی. موسیقی خیلی چیز عجیب غریبی ه. خیلی.


پ.ن: اینجا  گفته بودم که یه دوستی رو می شناختم که اعتقاد داشت وقتی هر وبلاگی رو می خونی باید یه آهنگ داشته باشی برای زمینه ش و این وظیفه ی خود بلاگره که آهنگ وبلاگش رو معرفی کنه. من خودم نمی تونم اینجوری و با این وضع وبلاگ بخونم. مغزم قاطی می کنه و در گیر آهنگه می شه به جای نوشته ی طرف. ولی اگه قرار باشه برای زمانی که قراره وبلاگم رو می خونین آهنگ پس زمینه معرفی کنم... همین. قطعا همین. قبلا یکی دیگه معرفی کرده بودم.  اقتضای حال نوشته های اون موقع م بود. الآن دیگه نیست. الآن این آهنگه که باید به عنوان پس زمینه ی وبلاگم پخش بشه تو گوش هر کسی که اینجا رو می خونه...

کیلگارا آهنگ پیشنهاد می دهد...

   یک بشر عکاسی بود فوق العاده قابل احترام و خوش ذوق، می فرمود: "آدم باس موقع وبلاگ خوندن یه آهنگ پلی کنه متناسب با موضوع وبلاگی که می خونه..."

من که خودم تمرکزم از دست می ره اگه بخوام چنین کاری بکنم. هیچ وقت خدا هم اسپیکرمون آن نیست. ولی خب شاید از بین جمع کثیر بازدید کننده ها (!) کسانی باشن با چنین عادتی.

لذا آهنگ زیر را معرفی میکنم برای وبلاگ خودمان. و مسلما چون این آهنگ انتخاب خود نویسنده است ، به طبع حس نویسنده را القا می کند ؛ به خوبی.

پسورد هم خودم هستم مثل همیشه، ورژن انگلیسی. :-خودشیفته


آهنگ پیشنهادی کیلگارا برای وبلاگش


+در آینده ای نه چندان دور اگر دلم خواست و گشادی ننمودم ، متن رو می ذارم (ولی بعیده) ت! نه تصمیمم عوض شد. حسش نیست. اسمش رو سرچ بدین به گوگل دیگه؛ هلو برو تو گلو.


# کشفیات به عمل اومد علاوه بر سندرم تشدید، هفت پرستی، و Indentation ، به سندرم بزرگ نویسی حرف اوّل کلمه هم مبتلا هستم. موقع آپلود کردن آهنگ ها و عکس ها شصتم خبر دار شد.


#تنها کتابی که امسال عاشقانه می پرستمش: _ صرفا به خاطر جلدش!_ هر چند به خودم قول دادم آدم ظاهر گرایی نباشم، ولی واقعا ن واقعا نمی شه.




   حالا فرض کنین یکی به رنگو بگه قورباغه!!!!! چه حسی پیدا می کنین؟! یعنی معلّم شیمی ای داریم که آفتاب پرست رو از قورباغه و مارمولک تشخیص نمی ده و این همه ادعا داره! باز خوبه با آدم فضایی اشتباهش نگرفته.

و چون این موجود بی نهایت زیباست، یک سلفی از نزدیک:



راستی! زندگی عزیزم... تقدیر شومم... ای قضا، ای قدر! باشمام... نمی ذارم هیچ کدومتون امسالم رو خراب کنین. من همیشه خندان خواهم بود که بدیهتا با توجه به عکس زیر بر همگان واضح و مبرهن است.