Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

جوانی جوانی جوانی

چقد این جوون بودنمو 

شاداب بودنمو

جو پر جنب و جوشم رو

طبع نترسم رو

ساده بودنم رو

بی گدار به آب زدنم رو

مغز به قول مادرم خورشت قورمه سبزی ایم رو

بر و روی بدون چین و چروکم رو

(یه بار تو اینستاگرام خوندم که یه فردی سال ها لبخند نزده که بعدا که پیر شد، صورتش چروک برنداره)

موهای مشکیمو

این حس جوجه بودنم رو حتی

دوست دارم...!


چقد کیف می کنم وقتی تو مترو و بی آر تی های دم شب، شبیه جنازه های کناریم نیستم.

یا تو ترافیک پشت رول، شبیه راننده های وا رفته ی رو به موت نیستم.

که می تونم درگیر روزمرگی هایی که بقیه دچارشن، نباشم

نگران دیر اومدن تاکسی نباشم

نگران نرسیدن به فلان قرار مهمم نباشم

نگران قرمز شدن چراغ راهنمایی نباشم

و حتی با کاغذ تو دستم 

ساعت ها از توی یک لوله کاغذی آدما رو نگاه کنم

و بخندم و حال کنم

ازین خنده جوون طور ها.


گاهی وقتی، خودمو با دور و بری هام مقایسه می کنم

یا حتی با عکسای فضای مجازی،

با آدمای تو فیلما و تلویزیون،

می رم عکس جوونی های افراد مشهور رو سرچ می دم

و می بینم که شعت بابا من بازم جوون ترم!

اصن جیگرم تا ته تهش حال می آد

تا ته ته ته ته تهشا،

تا آخرین ذره ش!


جیگرم حال می آد که هنوز این قدر جووونم

این قدر راه نرفته دارم

می تونم با کلی آدم بزرگ تر از خودم معاشرت کنم  

میون بر بزنم و تو این سن در جایگاهی باشم که طرف تو دهه های بعدی بهش رسیده

کوچیک ترین عضو گروه ها باشم

کیف می کنم که این قدر شانس های رو نشده دارم

اینقددددر فرصت های نسوخته

اصلا اعتماد به نفس می گیرم از همینا.


چقد کیف می کنم وقتی صورت جوون خودمو تو آینه تو شیشه تو عینک آفتابی مردم می بینم


چقد حال می کنم با خونی که تو رگام جاریه

با جونی که دارم انگار که نامیرا باشم!

با قدرتی که حس می کنم شکست نا پذیرم و می تونم سنگو تو دستام آب کنم.

حس می کنم می تونم خورشیدو مثل لامپ روشن خاموش کنم

می تونم ستاره ها رو با تفم به مرگ بکشونم

چقد جوون بودن خوبه.

جوون بودن که هیچی،

بچه بودن حتّی!


اطرافیان یه چیزو نمی دونن،

اینکه من جوونی رو می پرستم،

و طبیعتا منم قرار نیست اینو بهشون بگم چون دستم رو می شه.


حالا مدتیه از کسی در این باره تیکه نخوردم ها،

و تیکه خوردن خونم افتاده پایین،

ولی کلا بوده در سطح جامعه یه سری ها خواستن دستم بندازن

یا مثلا فکر می کنن من اعصابم خورد می شه وقتی بهم بگن کوچولو یا بچه یا هرچی،

تو شوخی ها بوده،

تو مهمونی ها،

چه می دونم گاهی از دوستای نزدیک خودم.

ولی اصلش اینه که ته دلم پروانه ای می شه به قول معروف وقتی اینو می شنوم.

انرژی می گیرم

در حد مرگ

در حد لالیگا اسپانیا.


تنها دغدغه م 

شاید این باشه  که چرا اسمم شهریار نیست

که بعدش با خیال راحت خودمو شازده کوچولو صدا بزنم.


چیه دنیای شما آدم بزرگا،

برید بابا. 

زندگی بچه گانه خیلی می چسبه.


دنیا دو تیکه،

کارای بزرگونه ش هممممممه مال شما،

بخشیدم بهتون.

ولی بچگی ها و کسخلی هاش یه تنه مال خود خودم.


من چه سبزم امروز

و چه اندازه تن لعنتی ام هشیار است

هیچ کسی هم این بار پشت درختان نیست!


مستم نکردم اگه حس می کنید این پسته متفاوته

صرفا حالم واقعا خوبه امشب و گفتم نشر بدم اگه کسی قدر جوون بودنشو نمی دونه واسه یه لحظه دقت کنه بهش و حال بیاد جیگرش

اصلا به نظرم تکرار کردن همین جمله که "من جوانم" آدمو به تنهایی سه چهار پرده بین مود های مختلف جا به جا می کنه

به هر حال ما هم که تا ابد جوون نمی مونیم

الآن وقتشه که به قول خارجی ها راک ایت‌!


برای خودم امیدوارم که همیشه این شکلی بمونم

که البته غیرممکنه،

پس آرزوش می کنم.

فرشته ی آرزو ها،

لطفا لطفا

منو فریز کن!

حالا!!!


با احترام،

اژدهای دم فرفری شما.