Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

بی اسم

پس کله شو رنگ زدم و ولش کردم تو آسمون کثیف دلمرده ی تهران.

لیاقتش اسمون بود. 

خونه هرچی هم بزرگ باشه، طاقش هرچی هم بلند و دلباز باشه، گولو های لوستر هر چه قدرم که برق بزنه، بازم برای طبع یک موسی کو تقی قفسی بیش نیست.


حالا یک قفس داره، به بزرگی اسمان. 

و پرید و رفت و ما رو گذاشت تو خماری زندگی قبلی مون.


روی دستم یکم رنگ قرمز پاشیده،

و دلم، قدر یه "قرن" گرفته ست...