Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

بگو سپیدی کاغذ بیهوده نیست...

الآن همین طوری نفهمیدم چی شد که یکی از آهنگ های سریال های تلویزیون به مغزم بارید. خودمم مسیر ذهنی خودم رو نفهمیدم راستش.


سریال مرگ تدریجی یک رویا.


خب من اصلا سریاله رو یادم نمی آد ولی یادمه یه پسره بود توش معتاد بود از نظرم شاخ می اومد در اون سن دوست داشتم اداش رو در بیارم! یا شاید هم دارم اشتباه می کنم با یه سریال دیگه قاطی کردم.


آهنگش رو خوب یادمه ولی. جدّی نمی دونم کی ما دوباره به اون دوران برمیگردیم که سریال های تلویزیون برامون حس همون سریال های قدیمی رو داشته باشن و آهنگ تیتراژاشون زیر خاکی شه واسمون. حس لعنتی خوبی بود.

به نظرم ترانه هایی که اون زمان ها نوشته شدن خیلی خدا بودن و می دونی کیلگ هر چی بیشتر جلو می ریم ، حس می کنم خیلی دارن از حالت ایده آل ترانه سرایی فاصله می گیرن شاعر هامون. شایدم به خاطر اینه که من دیگه زیاد آهنگ و سریال دنبال نمی کنم.


به هر حال الآن که به زور مامانم که انگار منو دسته خر گیر آورده و باید براش بیگاری کامپیوتری انجام بدم، اومدم نشستم پای کامپیوترم بالاخره، داشتم آهنگه رو از اینجا دانلودش می کردم.


ترانه ش این شکلیه:

چشام بسته است

جهانم شکل خوابه

عذابه

اضطرابه، اضطرابه...
روبروم دیواری از مه/ دیواری از سنگ...
روبروم دیواری از مه/ دیواری از سنگ...

بگو بیهوده نیست...!

بگو بیهوده نیست...!

فاصله ی آب و سراب،

بگو سپیدی کاغذ بیهوده نیست...
بگو از کوچ پراکنده/ فقط کابوس و تنهایی

بگو خواب بود هر چی که دیدم

افسانه بود هرچی شنیدم


نگاه کن شوق دل زدن به دریا

برام شد مرگ تدریجی رویا،

مرگ تدریجی رویا...


جدای از اینکه من اون زمان درکی از تلخی و گزندگی متن این ترانه نداشتم و فقط برای خودم دور خونه می چرخیدم و ادای خواننده ها رو در می آوردم باش،

یه نکته ی قابل ثبت دارم الآن.

اون اوّل اهنگ، خواننده ی آهنگ که رضا یزدانی باشه با یه حالت عصبی و صدای بم خش داری این عبارت "چشام بسته س" رو می گفت که به نظرم خیلی برای من قابل شنیدار نبود، و خب ما هم که مثل طوطی هر چی می شنیدیم رو تقلید می کردیم.


راستش من تمام مدّت خط اوّل این ترانه رو این شکلی تو ذهنم داشتم:

"چی شد پسر...؟"


باید یه دور آهنگش رو بشنوین که تصوّر کنین این عبارتی که من تو دنیای خودم با خودم تکرار می کردم خیلی بیشتر از " چشام بسته س" بهم کیف می داد. راستش الآنم اگه بخوام زمزمه کنم همون عبارت من درآوردی خودم رو بیشتر دوس دارم. انگار داره نهیب می زنه به خود لامصبش. چی شد پسر...؟


آهان. شاعرش. ترانه سراش... پدیده نیشابوری. نمی شناسم متاسّفانه. ولی ثبت شه.


# بگوووووووووووووووووووو

سپیدی کاغذ

بی هوووده نیییییییییییییییییییییییییییییییییست....

بگو بگو بگو. وگرنه همین الآن هم خودمو می کشم هم تو رو.