Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

شهادت

شما شاهد سقوط یکی از متعدد هندونه هایی هستین که من تا لحظه ی آخر هم چنان دارم زور می زنم تو دستم نگهش دارم ولی حس می کنم که واقعا جونم نمی رسه دیگه. سنگییینههههه! از دوران طفولیت دقیقا در همین حد تمامیت خواه بودم. با هر دست هزار تا هندونه. هزار تا هدف برای خودم مشخص می کردم و خودمو بین هدف های متعدد، هزارتیکه (دقیقا هزار تیکه فاکین هورکراکس) می کردم تا به همه شون برسم!

بهتر نیست این یکی رو ولش کنم و برم پای تلویزیون فوتبال ببینم دوغم رو بنوشم؟

وقتی این فکر سراغم می آد، چون الآن تو ایام جام جهانی هستیم، سعی می کنم این شکلی واسه خودم قهرمان سازی کنم... هی به خودم می گم فرض کن نویر جات بود، فرض کن نویر جات بود، تا آخرین لحظه جا نمی زد و می کشید جلو. جون بکن، تا می تونی جون بکن تلاش کن!


پ.ن. وای بچه ها عاشق همه تونم! بعد اینکه با حالت قوطی وار خودم اینو نوشتم، گفتم حالا بذار بریم اینترنت رو چک بکنیم، و خبر رسید و الآن فهمیدم که هندونه م ابدا از دستم نمی افته و می تونم با جون کندن خیلی خیلی زیاد نگه ش دارم تو دستام... :))))))) من دیگه واقعا برم فوتبال ببینم!! مرسی از وبلاگ جادویی که روش از هر چی می نویسیم، جیک ثانیه بعد درست می شه.