Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

یاکریم جدید، زندگی دوباره

معمولا هر وقت من از زندگی می برم و می رم به فاز اینکه اصلا زندگی کردنم به چه دردی می تونه بخوره،

بابام مثل سوپر من با یک جک جونوری چیزی از درب خونه می اد داخل صدا می زنه :"کیلگ!"

دقیقا همین شد که ژ رو داریم الآن. و مینا رو. 

پارسال طرفای فروردین اردیبهشت وقتی همه چیز قرنطینه بود و منم با کل دنیا قهر بودم و زندگی تقریبا نباتی داشتم، یک جوجه یاکریم اومد به خونه که از لونه اش بیرون افتاده بود. در اوج بی حوصلگی و دورانی که حتی نمی توانستم از تخت برم بیرون، فقط به خاطر این جوجه بیدار می شدم که غذا رسانی اش کنم. چون جوجه یاکریما، دون برچین نیستند، هیکل خیلیییی بزرگی دارند ولی خیلی دیر دون برچین می شن.


فکر کنم بابام احتمالا دوباره جدیدا روح زندگی رو در وجود من کم دیده.

چون بعد عمل قلبم برداشت یک جوجه یاکریم اورد بالا سرم، گفت اینو داشته گربه می گرفته رو ماشین بود. و می دونه وقتی اینجوری می گه من دست رد به سینه اش نمی زنم.

و زندگی این روز هام، علاوه بر درد و بی حالی، به یاکریم بازی می گذره. با صداش صبح ها بیدار می شم، و خیلی با هم حرف می زنیم و به ریش دنیای سگ مصب می خندیم. 

هنوز حتی هفت روز از این کره ی خاکی رو ندیده!

حیوانات واقعا مرا دیوانه می کنند. اصلا نمی فهمم وقتایی که کنارشون هستم چه جور می گذره. چینگش رو باز می کنم، دونه دونه بهش گندم تعارف می کنم.

یاکریما خیلی باحالند. خنگند، مهربون اند، زخمه ی روی سینه دارند، و صد هزار بار جوجه باز می کنند و بهت صد هزار  دلیل می دهند که بازم بتونی بلند بشی از جات.


من یاکریم ها را دوست دارم.


پ.ن. الانم صداش تو پس زمینه هست. 

پ.ن. بیایید براش اسم بگذاریم.