Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

شب چرا می کشد مرا

اه عزیزانم...

از زیبایی  روزگاران اخیرم چه بگویم برایتان.

امروز اشنایی قدیمی را دیدم در اورژانس. یک طوری با هم خداحافظی کرده بودیم که احتمالا دیدارمان به قیامت و آن سمت و سو ها، ولی در تباه ترین زمان ممکن که احساس غریبگی می کنی، از اسمان وسط اورژانس نازل شد تا فقط یادم بیاورد زندگی هنوز زیبایی هایش را دارد. گاهی ارامش به شیرینی دیدن یک اشنا در وسط جهنم است.

و تو به خودت می گویی، گور بابای بقیه،تا وقتی این آدم هم هنوز هست و زندگی می کند، به خاطر موجودیتش و هم نسل بودنتان خوشحال باش، گور لق بقیه........


ارزو می کنم هیچ وقت غریبه نباشید. غریبگی نکنید. طعم طرد زیر زبانتان نیاید و هیچ وقت ندانید جیغ تنهایی جوجه بلدرچین های بابا از کجا می اید. و اگر بودید، رزیدنت قدیمی تان که احتمال حضورش در بیمارستان یک در هزار است، بیاید از بغ کردن نجاتتان بدهد.


پ.ن. به من گفت، کیلگ! انصافا من تغییر نکردم؟ گفتم می دونی که من ضعیفم در ویژوعال می دونم عوض شدی ولی امکان نداره بفهمم. نهایتا چشماش را فروخته بود، نو نواری اش را تبریک گفتم. 

پ.ن. بهش گفتم، تا امروز هستی، می خوام به همه ی مریضام مشاوره بدم که هی بیای پیشم. :)))) گفت من خودم میام، فقط جون مادرت مشاوره نزن!