Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

به بیماری هام اضافه کنید، اون قدر اضافه کنید که بترکم!

مشکل اینه که من بیش از حد جزوه هام رو شخصی سازی می کنم موقع خوندن، و همیشه هم اوّلین نفری ام که دست کمک دراز می کنه به سوی بقیه برای قرض دادن جزوه.


خاک تو گورت کیلگ، واقعا خاک تو گورت.

مجبوری بگی من جزوه ش رو دارم می آرم برات؟

انصافا وقتی می بینم کارش لنگه نمی تونم نگم. چون یادمه چقد سر همین جزوه گیر آوردن خودم بدبختی کشیدم و پیچونده ها شدم.


یک ساعته نشستم فحش ها و چرت و پرت هایی که تو جزوه ی بهداشتم نوشتم رو پاک می کنم که فردا قرضش بدم به این بابایی که قولش رو امروز دادم.

لعنتی. تمومم نمی شه لامصّب.

داره وقتم رو می گیره. خیلی. دلم هم نمی آد پاکش کنم بره، بعضی جاهاش واقعا متن های قشنگی کاشتم. باید اوّل عکس بگیرم ازش.

عموما هر چه قدر هم امتحان فرجه ش کمتر باشه، من هم بیشتر چرت و پرت نوشتم تو جزوه م. و این امتحانی بود که من برای خوندنش یه روز وقت داشتم فقط. ریدم به جزوه ش رسما.


خود جزوهه سفیده ها، مثل پاهای بلورین سیندرلّا!

ولی حاشیه ش... امان از حاشیه ش. حاشیه ش رو می بینم و فقط یه درصد تصوّر می کنم این دوستم حاشیه هایی که نوشتم رو بخونه، رعشه بر اندامم می افته.

یعنی وقتی من می گم یک ساعت درس خوندم، معنیش اینه ک پنج دقیقه اش رو خوندم و بقیه ش رو به رمّان نویسی توی اون صفحه گذروندم.

خیلی  عصبانی ام.

اصلا با طرف راحت نیستم، و قشنگ ازیناست که یه آتو ازم گیر بیاره با خاک یکسانم می کنه تو کل این هفت سال و به روم می آره و می آره و می آره. خیلی باید دقّت کنم کوچیک ترین اثری از فکرای داغونم باقی نمونه توش.

همینه که داره پدرم رو در می آره!

انگار که صحنه ی جرمه.


کاملا مشخّصه من آدم ریاکاری ام،

شخصیت درون و برونم به هیچ وجه یکی نیست،

و بیش از اون چیزی که حتّی خودم فکرش رو می کنم به دادن فحش های اروتیک علاقه دارم.

خاک. فقط خاک با این ملغمه ای که به عنوان شخصیت درست کردم واسه خودم.



پ.ن: چند تا صفحه ش رو هم کلا از توش مجبور شدم بردارم. طرف واحدو نیفته حقّش بیفته گردن ما؟ چون مثلا پشتش یک صفحه ی تمام به خودم شب امتحان استراحت دادم و  صرفا داستان نوشتم. یا مثلا یه صفحه ی دیگه... خاک. فقط خاک. من واقعا چه جونوری ام؟ چه جوری دلم اومده اونا رو در مورد استادم بنویسم؟ حالم باید خیلی خراب بوده باشه شب اون امتحان. آره خودشه، سه تا امتحان پشت هم بود و وحشت ناک خسته بودم.

خوبیش اینه که تموم شده. تموووم.

ردش کن بره کیلگ، ردش کن بره.


پ.ن تر: تحلیل های آماری م تو حلقم. راضیم ها، رتبه بندی نمره ی بچّه ها به انضمام شماره دانشجویی هاشون. میان ترم، پایان ترم، فعّالیت کلاسی. این که خودم نفر چندم کلاسم. :{  هیچ احمقی اون قدر بی کار نیست ازین کارا کنه، ولی طبیعتا من باید رو سفید کنم خودمو تو همه موارد. آدم گاهی خر درونش فعّال می شه، حتّی اختلاف نمره ی خودم با بقیه ی بچّه های انتقالی رو حساب کردم و زیر هر کدومشون نمره ی درس های دیگه شون رو نوشتم و معدّل گرفتم واسشون. هر کی نشناسه منو، قطعا می گه این یارو پلیس اف بی آیه داشته رو پرونده ی قتل یه نفر کار می کرده.


پ.ن تر تر: هورا... همین الآن یکی بهم خبر داد اون جزوهه که هیشکی نداره رو برام می آره. نگفتم؟ از هر دستی بدی، از همون دستم می گیری.


پ.ن ترین: ولی بره حال کنه ها، یه سری جوک های بی موردشو پاک نکردم، دیافراگمش رگ به رگ می شه از خنده شب امتحان. من کاملا پتانسیلش رو دارم از این آدم مشهورای توی توییتر بشم. همّت نمی کنم فقط.