Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

شاهکار یعنی

من! خود خود خودم.

   از ترس اینکه مبادا چشم مامان بابام به یکی از سر رسیدهام بیفته، گرفتم یه جوری قایمش کردم که خودم هم نمی تونم پیداش کنم.:|

حالا این حیوونکی ها از صبح تا شب سر کارن، تهشم مرده می رسن خونه... و من با مغز شاهکار خودم در برهه ای از زمان این حس رو داشتم که مثلا نصف شب می آن اتاق بوگندوی شلخته وار من رو کاوش می کنن به دنبال سر رسیدی که چند تا شعر هفت در هشت توش نوشتم. عجب بچّه ی احمقی بودم خب.هیچ چیزی ام نه ها، سر رسید!!! مردم می گیرن سیگار قایم میکنن، موادی چیزی قایم می کنن، نمی دونم هر چیز غیر عادی ای ... ولی آخه عزیزم کیلگ... واقعا سر رسید؟!!!

نیست، از بعد از ظهر تا حالا قریب به ده تا سر رسید مختلف از سوراخ سنبه های اتاقم کشیدم بیرون، هیچ کدوم اونی که می خوام نیست.

جالبش اینجاست که هر سری می آم بی خیالش شم پاشم برم سراغ درس و زندگیم، یهو یاد یه کلک دیگه و یه مخفیگاه دیگه می افتم. با خودم می گم این دیگه خودشه پیداش کردم. قلبم تند تند می زنه و می دوم می رم چک می کنم دوباره با کلّه می خورم به سنگ.

حتّی اینم یادمه که دلم می خواست در عین مخفی بودن کاملا در دسترس هم باشه و هر وقت اراده کردم بیاد تو دستم.

من سر رسیدم رو می خوام. یک دو سه. بی بی دی با بی دی بو. اجی مجی لا ترجی. :(((


# پ.ن: صرفا برای اینکه تو نظرات تیکه ش رو نخورم، خودم بابش می کنم. :))) یه پرنده ای بود غذا جمع می کرد واسه زمستونش، بعد یادش می رفت... همون. :))))

#پ.ن دو: واضح تر بگم؟ خب یه اسکل به تمام معنا!