Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

سیروس گرجستانی

می گم مردن سیروس گرجستانی هم خیلی خر و مسخره و بی معناست. 

سیروس گرجستانی توی ذهن من همیشه صحنه ی آخر و نهایی سریال زن بابا بود وقتی که صفحه فریز می شد و تیتراژ می اومد بالا، و امیر حسین مدرس روی تصویرش می زد زیر خواندن "بهار اگه عطر تو رو نیاره" و می نوشت کارگردان سعید آقاخانی شاعر عبدالجبارکاکایی.

یادتونه من چه قدر به این اهنگ ارادت داشتم؟ خب الان با فکر کردن بهش قلبم خیلی مچاله طور می شه. 

ما هم خیلی نا رفیقیم ها.

وقتی گوگل کردم و فهمیدم هفتاد و شش سالش بوده، با خودم فکر کردم پس  این همه سال کجا بودیم؟ چه طور این همه مدت نفهمیدیم خیلی وقته فیلم جدیدی بازی نکرده. هنرمندا بعد از دوران شهرتشون فرجام اعصاب خورد کنی دارند واقعا. مثلا چی می شه دیگه هیچ خبرنگاری نمی ره ازشون مصاحبه بگیره؟

اتفاقا من همیشه منتطر بودم چند تا از سلبریتی های محبوبم پیر بشند بعد که کمی از فروغشون کاسته شد، برم بیفتم دنبالشون و بگم ببینید من تو پیری هم هنوز فن شمام.

سیروس گرجستانی برای من همون شخصیت بابایانه ی کولر خاموش کن پیژامه بپوش غرغروی اقتصادی پنجاه و اندی ساله ی هندونه پای پشتی بخور توی زن بابا و مامور بدرقه مانده بود. طوری که امروز هیچ باورم نمی شد هفتاد و شش سالش باشه و الآن بخواهیم کنار اسمش کم کم بنویسیم مرگ.

راستش الان یاد حمید لولایی هم افتادم و یکم فکر کردم دیدم  واقعا یادم نمی آید اون هم مرده یا زنده است. کاش زنده باشه. از بچگی خیلی می ترسیدم خشایار بمیره. ولی انتظارش رو داشتم. چون خیلی خوب نقش سن بالا بازی می کرد. این سیروس گرجستانی رو ابدا انتظار نداشتم ولی واقعا. بچه ی روپرت گرینتم انتطار نداشتم. شنیدن صدای بهنام صفوی داخل خیابون رو هم انتطار نداشتم بدون اینکه دیگه کسی یادش باشه بیش از یک سال هست که مرده. دنیا خیلی سریع می ره جلو لامصب. ادم دیگه انتظار چی رو داره.

زنده می شن. خنده می شن. امید می شن، یاس می شن. ستاره ی مرگ می شن.


+ کلاف گنجشکای روی شاخه، ردیف کفترای توی ایوون.

+ به یاد گذشته. خاطره بازی با نوروز دو سال پیش.

+ مُرد و سرنگون شدن اینا رو ندید.