Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

سریال پدر

عید سعید غدیر رو به همه تون تبریک می گم و اینقدر خوشحالم چوون (خدایا صد هزار سجده ی شکر و مرسی) که به برکت این عید میمون مبارک و جادویی بالاخره سریال پدر تموم شد امشب و مادر ما هم بالاخره کند ازین سریال. 

والا این آخریا خیلی وضع خنده دار شده بود، خودش هم دیگه دوست نداشت ولی از ترس اینکه تحلیل بقیه ی دوستانش رو نفهمه می نشست پاش. این دندون پزشک (فلان شده) مبتلاش کرد که از همین جا آرزو مندم خدا عمر با عزت بده به آقای دکتر! والا دو ماهه زندگی ما ساعت نُه شبش، دیگه نُه شب نشده و در جا زمان می ایسته و اینقدر کش می آد که انگار ساعت برنارد فعال شده.

در زیر می خوام خلاصه ای داشتم باشم براتون از تفکراتم طی مشاهده ی این سریال و چیزی که طی پنج شش قسمت مشاهده ی زورکی م (البته این قسمت آخر رو داوطلبانه نگاه کردم که جا نمونم از بقیه :دی) حاصل اومد. برداشت شخصیه دیگه. :-"


۱. چرا مهدی سلطانی شخصیت شرور نبود. قبول نیست. من عادت نداشتم. زنجیر تو گردنش و شخصیت کثیفش تو یه سریال  پلیسی دیگه ی قدیمی (که اسمش هم یادم نیست) جزو ایده آلای من بود همیشه. یعنی اینقدر خوب تبهکارانه بازی کرده بود، من این حجم گوگول مگولی بودنش رو نتونستم باهاش کنار بیام به هیچ وجه تو این سریال! و بابا جان اصلا من حس می کردم این بشر هم سن خودمونه، چرا الآن اینقدر پیرش کرده بودن.


۲. چرا این بازیگر نازنین رو (اسمش رو بلد نیستم) برای نقش شوهرِ خواهر شوهرِ لیلا (اسم تو فیلمشم بلد نیستم ) استفاده کرده بودن؟ آقا این بازیگر تو سریال عملیات صد و بیست و پنج باز ی می کرد که علاوه بر این حقیقت که من فی نفسه جونم واسه سریال آتش نشان ها در می رفت، اینم نقشش اون تو معادل بود با نقش کاپتان میزوگی تو سوباسا. نتیجه اینکه با این نقش شوهر خواهر شوهر لیلا هم کنار نیومدم پس. چون اصلا خبیث نبود تو ذهن من!


۳.

- کجایی ای که عمری در هوایت نشستم زیر باران ها؟

- به من چه می خواستی نشینی بیکار علاف!

هی ناله ی سوزناک می زنه.


۴. 

سرور سرورا کیه؟

- شیر خشک... شیر خشک، شیر خشک، شیر خشک!


۵. "پدر که باشی باید شونه هات پت و پهن باشه نمی دونم فلان فلان." 


۶.

- تو ایران چه شکلی فیلم بسازیم؟

- کلیشه کلیشه کلیشه.


۷. کلّ فیلم رو سرکار بودید. من دو جلسه دیدم فهمیدم دختره اسکیزوفرنه هی همسرشو  هر جا می ره می بینه. بعد شما نشستید دنبالش کردید سال ها!!


۸. تنها جایی که معادله ی ژنتیکی ژن مغلوب × ژن مغلوب == ژن غالب مصداق دارد. فکم افتاد! مادر چشم رنگی. پدر چشم رنگی. فرزندان این شکلی بعد! یعنی خود احتمالاتم میگه حاجی من راضی نیستم.


۹.

- بچه ها بچه ها می دونید چیه؟

- هیچی می خواستم فقط صداتون کنم!!

خخخ


۱۰. سکانس فقط اون جایی که می دون دنبال هم حامد و لیلا. می بینمش اینقدر خوشال می شم که بازیگر نیستم و هنوز می تونم تو چشم دوستام نگاه کنم. یعنی نه ادای بچه هاست، نه بزرگونه ست. انگار بخوای با ماست مجسمه بسازی. خب نمی شه دیگه استاد! نتیجه ش می شه همین که من ببینم شکر کنم بازیگر نیستم. اینم احساسی ساختن هاتون.


۱۱. تیتراژم بخوام انتخاب کنم، طرف دومیه ام. 

- زیر باران آن حال پریشان کو؟

بعد حمید هیراد یهو می آد جواب می ده؛

- آنکه آرام برد از دلم آرام کو؟


۱۲. هیشکی نمی آد تایید کنه آهنگ تیتراژ آخر یه چیز دیگه بود از وسطای سریال عوض شد؟ توهم زدم؟


+۱۳. جدی تر اینکه تبلیغات ضد حجاب داشت در حد لالیگا اسپانیا. یعنی شما خودت لیلای اول و آخر فیلم رو مقایسه کن دستت می آد چی می گم. گل به خودی بود از نظر من.


+۱۴. جدی تر تر، یه چیزو می خواست فرهنگ سازی کنه در مورد ازدواج مجدد زنان. بعید می دونم گرفته باشه، ولی اگه رو مخ یه نفرم تو ایران (یه نفر که از قبل خودش چنین اعتقاداتی نداشته باشه) تاثیرش رو گذاشته باشه و حاج علی روشنفکر بشه الگوشون، من سیزده مورد قبلی رو می ذارم کنار و می گم فیلم موفقی بود و ارزشش رو داشت.


+ حدیث روز رو یادم رفت براتون بنویسم:

"سریال پدر، پدر ما را در آورد."

"پدر بود، ولی پدر در آورد!"