Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

سردی سیم دفتر

اومدم تکیه دادم به مبل یکم وبلاگ گردی کنم، یهو یه چیز خیلی خوشایند سردی از پس کلّه رفت تو موهام.

برگشتم دیدم عه، یه سری دفتر سیمی هستن، از طول چیده شدن رو قاعده ی مبل پشت سرم طوری ک سیماشون می ره لای موهام و همچین حسّی ایجاد می کنه. 

الآن دیگه کلا  فاز وبلاگ گردی م پریده، فقط همین طوری مثل گربه سرمو تکیه دادم به عقب در حالت نوازشم بنما، این سیم های سرد دفتر ها بخوره به پوست سر و گردنم حال کنم. یَک چیز محشریه وقتی سرتو بالا پایین می بری لای اون سیم ها. به همین سوی چراغ یک نوع بدیعی از ماساژور می تونم اختراع کرده باشم حتّی همین امشب.

حس جدید و باحالی بود.

سردی اون روی متکا تو گرمای نصفه شب چه جوریه؟ از اون جنس. فقط یه پوئن مثبتی ک داره، فلزیه سیماش. مثل پارچه ی متکا به این زودیا سرماشو از دست نمی ده.