Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

بی سرزمین تر از باد

این روزا زیاد به این فکر می کنم که از دست هم گروهی های بیمارستانم خودم رو دار بزنم.

بعد این فکر می آد تو ذهنم که اگه یه درصدم موفق بشم خودم تنهایی چهارپایه رو از زیر پام بندازم، بعدا به مردم می گن اره ببینید این یارو مشکل روانی داشت کار ما درست بود این بود که از بیخ مشکل داشت الانم زد خودشو کشت. و فکر کردن به این حقیقته که منو از دار زدن خودم منصرف می کنه. اینکه اونا یک درصد متوجه مشکلات خودشون نمی شند و در عوض فکر می کنند تمام مدت حق با اون ها بود.

حسودی شاخ و دم نداره. متاسفم که چشم ندارند یکی بهتر از خودشون رو ببینند و مدام سعی می کنند به هر نحوی پایین بکشندش تا دلشون خنک بشه. باورتون می شه؟ هم گروهی های من چشم ندارند حتی همین رو ببینند که من یک سوال استاد رو درست جواب می دم و وقتایی که استادا با جواب هام کیف می کنند و تشویقم می کنند، خودم می دونم عنقریبه که از سمت یکی شون به زودی یک هجمه ای چیزی بر من وارد بشه. 

دنیا رو کثافت برداشته. بدم برداشته. کاش می شد روی همه شون سیفون کشید..

هم گروهی های من چشم نداشتند که ببینند چیف رزیدنت به من گفت تا هر وقتی که عشقت می کشه نیا به خاطر عملت. چشم نداشتند ببینند مگوریوم جلوی همه شون فقط به من جایزه داد. چشم ندارند ببینند که استادا اولین نفر اسم من رو یاد می گیرند و جویای احوالم هستند. چشم ندارند ببینند که رزیدنت ها من رو به نیکی و خوبی و ادب می شناسند. چشم ندارند حتی موبایل منو که مدلش مال ده هزار سال قبل هست ببینند. و سر هر کدوم از این ها به یک نحوی دسته می شن و ساعت ها وقتشون رو حروم می کنند نقشه ها می کشند که چه طوری و از چه زاویه ای  از من انتقام بگیرند و به اصطلاح حال گیری کنند.

من فقط دارم تحمل می کنم. مقابله به مثل می کنم. تنها راز بقای بشر. اینا سعی می کنند جلوی هر کسی که می تونند منو خراب کنند. زیراب بزنند. بین باقی بچه ها من رو بدنام کنند. متاسفم... متاسفم برای به اصطلاح پزشکان اینده ی این مملکت که تنگ نظرانی بی مانند خواهند بود. 

باورتون می شه مثل بچه دبستانی ها جمع می شن یه جا پشت سر من حرف می زنند. از عمد می خندند که من رو عصبانی کنند با خنده هاشون. گروه تاسیس کردند بر علیه من. :)))) هی خدا. چه دنیاییه!

منم از درون اعصابم به هم ریخته به خاطر بازی های روانی شون، ولی به روی خودم نمی آرم. واقعا از باد بی سرزمین ترم در این گروه. بیشتر با رزیدنتامون و حتی استادا می پرم و کاری بهشون ندارم تا که در حسودی و کوته نظری خودشون بمیرند. من اومدم اینجا اموزش ببینم و یکی از بهترین ها بشم. و عمرا نمی گذارم قور قور بچه قورباغه های ته مرداب من رو از پرواز به سمت ابی اسمان منع کنه. اون ها به ته مرداب تعلق دارند و نمی دونند اسمان چه طعمی داره...  ولی این منم که بال خواهم گشود. به زودی هر کس در خور انچه که در این دنیا عمل کرده نتیجه اش رو می بینه و بهش اعتقاد دارم و همینه که ارومم می کنه.

چه قدر سگ دو زدم که گروهم با یکی از دوستام بیفته. چی فکر می کردیم و چی شد! 

گُل بود و گه از آب در آمد. 


پ.ن. اگه شما هم یکی از افرادی هستید که هنوز به لجن زار رفتاری ایرانی جماعت الوده نشدید، خواستم بگم امیدتون رو از دست ندید. از رفتار درستتون دست نکشید.  ما هستیم ولی اون قدر کمیم که به چشم نمی اییم. ولی هستیم. سور وجودی در ریاضیات محض. به ازای مقادیر نادری از n وجود دارند ایرانی هایی که دروغ نمی گویند، محترمانه برخورد می کنند، زیر و رویشان یکی است، غیبت نمی کنند، خودخواه نیستند و خوبی می کنند تا رسم خوبی از این جهان برنیفتد. هستند.