Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

اسم ها را به گند نکشیم

   واکنش شما ها نسبت به شنیدن اسامی افراد چیه؟

طی حس های انتزاعی م و کشف و کشوفی که ماحصل ساعت ها خواب و به فکر فرو رفتن زیر باد خنک کولر تابستونی بوده، به این نتیجه رسیدم که ما فقط یک بار می تونیم به هر اسم خاصّی مثل( اصغر، ممّد، زهرا، فرشته و امثالهم) بی تفاوت باشیم. اون یه بار هم همون باریه که برای بار اوّل تو عمرمون  این اسامی رو می شنویم و واقعا هیچ احساسی نسبت به شنیدن اون اسم نداریم.

وقتی اون یک بار سپری شد، مغزمون شرطی می شه چه بخواییم چه نخواییم. برای همیشه نسبت به اون اسم یه خاطره تو ذهنمون داریم از آدم هایی که اون اسم رو یدک کشیدن، خصوصا اوّلین آدم. در مواقع بعدی این خاطره ها هستن که باز آرایی می شن.


شاید خیلی وقت ها خودتون حواستون نباشه ولی نسبت به یک نفر حس خوبی داشته باشید. چون اسمش مشابه اسمیه که تو برخورد اوّل با یه نفر یه خاطره ی خوشی رو برای شما رقم زده.

شاید خیلی وقت ها نفهمید علّت تنفّر بی اندازه تون از یه نفر رو و هیچ دلیلی هم پیدا نکنید برای این تنفّر ولی اگه مغزتون رو بشکافن می فهمن یه نفر با همین میمیک صورت تو زندگی تون وجود داشته که خاطره ی خوبی ازش ندارید.


شانس بیاریم که اوّلین آدمی که فلان اسم رو برای اوّلین بار تو قالب اون فرد می شنویم، آدم به درد بخوری باشه.


شانس بیاریم که بتونیم خوش برخورد باشیم و گند نزنیم به خاطره ی آدمی که داره برای اوّلین بار اسم رو در شخصیت ما می شنوه.


و می دونید ماه ترین آدم های دنیا کی ان؟

اونایی که به عنوان نفر دوم، می آن و تصور گندی که تو از اسمشون داشتی رو اصلاح می کنن.

اسم همون اسمه، تصوّر عوض شده.

این تبحّره. جادوئه حتّی. تو بتونی تصور یه نفر رو نسبت به اسمت عوض کنی. به عنوان کیلگارای دومی که می شناسه بیای تو زندگیش و بعد چند ماه، کیلگارای یکش شده باشی. اصلا تونسته باشی کیلگارای یک  رو با اقتدار تمام محو کنی از ذهنش و دیگه یادش نیاد قبل تو هم کیلگارایی می شناخته. خیلی هنره به نظرم.


اینا رو نوشتم، چون یه لحظه به خودم اومدم دیدم جدیدا دارم واسه یکی از بچّه های دبیرستان که اصلا ازش دل خوشی ندارم چپ و راست بی اختیار لایک می زنم و از خنده هاش و حتّی شو آف های اینستاگرامی ش لذّت می برم و یه لبخند غریبی گوشه لبامه وقتی ریخت نکبتش رو می بینم. نشستم ریشه یابی ش کردم این احساسم رو، فهمیدم یکی از سال پایینی های دانشگا هست که چهره ش شبیه این یاروئه، این قدر بهم انرژی مثبت داده تو همون دو سه تا برخورد کوتاهی که باهاش داشتم که تصوّر گندم رو از اون فرد قبلی کاملا شسته برده به نا کجا آباد و یه تصوّر جدید ساخته. حتّی باعث شده من دیگه نتونم تنفّر بورزم نسبت به اون یکی! چون وقتی اون قدیمیه رو نگاهش می کنم، چهره ی این فرد جدید می آد تو ذهنم ناخوآگاه و کلّی انرژی مثبت می گیرم نا خواسته. حتّی می تونم به خودم اجازه بدم از این به بعد به جای تنفّر، دوستش داشته باشم نفر اوّل رو  به خاطر این نفر دوم.

سورآل، ممنونم ازت. روحت هم خبر نداره چقد باعث ارتقای شخصیت من شدی. می ستایمت.

ای کاش منم بتونم مثل تو باشم. شماره دویی باشم که یک می شه.

ای کاش سعی کنیم سورآل تر باشیم من بعد. تصورات گند رو درست کنیم. بفهمونیم که همه ی کیلگاراهای دنیا همچینم جنس خرابی نیستن.


پ.ن: اینی که نوشتم رو می شه تعمیمش داد حتّی. از اسم. به لحن صدا. به میمیک صورت. به تیپ و قیافه. به شغل. به نماینده ی یک صنف خاص. به مدل مو. به ملیت. به جنسیت. به شهر. به کشور. به کل دنیا حتّی!

مثل گزاره ی همیشه غلط ایرانی ها تروریستن. خوبه باز ما اینوریم می شناسیم غیر تروریست هایی که ایرانی هم باشن.