Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

هنرمند، هنرنُمایی می کند

همین که دو تا پست متوالی بنویسی که عنوان هاشون با "عین" شروع بشه از نظر من خودش یک نوع هنر به حساب می آد.

تو اسم فامیل با عین من فقط همینا رو می تونم بنویسم:


علی 

عبدی

...

 بقیه ش قفله!


* بیا رفتم از تو اینترنت در آوردم:

علی/ عبدی/ عسلویه/ عناب/ عنابی/ عدس پلو/ عندلیب/ عینک


عرض شود که، یه شعر جدید از سهراب پیدا کردم، به جایی که بتونم ازش لذت ببرم اعصابم خورد شده که وای من چقد خرم به چه حقی چراااا! چرا تا الآن نشنیده بودم.

در شعری با نام "موج نوازشی، ای گرداب" می فرماد که:


کوهساران مرا پر کن ای طنین فراموشی!
نفرین به زیبایی -آب تاریک خروشان- که هست مرا
فرو پیچد و برد!
تو ناگهان زیبا هستی. اندامت گردابی است.

موج تو اقلیم مرا گرفت.

تو را یافتم، آسمان ها را پی بردم.
تو را یافتم، درها را گشودم، شاخه ها را خواندم.
افتاده باد آن برگ، که به آهنگ وزش هایت نلرزد!
مژگان تو لرزید: رویا درهم شد.
تپیدی : شیره گل بگردش آمد.
بیدار شدی : جهان سر بر داشت، جوی از جا جهید.
به راه افتادی : سیم جاده غرق نوا شد.

در کف توست رشته ی دگرگونی.
از بیم زیبایی می گریزم، و چه بیهوده : فضا را گرفته ای!
یادت جهان را پر غم می کند، و فراموشی کیمیاست.
در غم گداختم، ای بزرگ! ای تابان!

سر بر زن، شب زیست را در هم ریز، ستاره دیگر خاک!

جلوه ای، ای برون از دید!

از بیکران تو می ترسم، ای دوست! موج نوازشی.


حالا هیچی هم ازش نمی فهمم ها، حمله نکنید بگید یعنی چی چون خودمم ن م دانم. 

ولی دوسش دارم. در عین نفهمی ها حس خوب می ده بهم و این خودش ارزشمنده.

کاش معلم ادبیات سوم راهنمایی م الآن کنارم نشسته بود اینو برام تفهیم می کرد. چیزی ندیدم که نتونه بهم تفهیم کنه اون بشر. حس می کنم همه ی شعر های جهانو بلده.