Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

پاییز می آید که مرا دیوانه تر کند

خوشحالم تا حدی؛ یا شاید هم ناراحت نیستم صرفا؛

چون پاییزه،

چون سرما خوردم و دلم برای سرماخوردگی خیلی بسی تنگ شده بود،

چون تنها چیزی که از خواب دیشب یادم میاد دستمال کاغذی هایی بود که اینور اونور پرت می کردم به قدری که اشک از چشمام و سرفه و عطسه از دماغ و دهانم میومد بیرون،

چون سرعت عطسه هام هم اکنون یکی در سه ثانیه است و دل و روده ای باقی نمونده دیگه،

چون مینا می ترسه و جیغ می زنه از رعب آوری عطسه هام،

چون هوا سرده و زیر پتو خیلی گرم و نرم،

چون حال دو تا جغل دون ها خوبه (جوجه مرغ هام رو عرض میکنم) ولی من نمی تونم برم پیششون چون می ترسم مریض بشن :(( ،

چون بچه های کلاسمون ( گوش شیطون کر) اونقدری اتحاد داشتن که کلاسای چهارشنبه رو کنسل کنن و من هم چنان دقیقا عین دوران پیش دانشگاهی سه روز خالی دارم برای خودم و خر کیف من باب این موضوع ،

چون هم چنان آز فیزیک داریم تو دانشگاه با وجود چندش ناکی رشته،

چون پیش نیاز زبان نخوردم بین اون همه آدم تو دانشگا،

چون رفت و آمد روزانه با اتوبوس تا دانشگا خیلی بهم می چسبه و بسی حال می کنم باش،

چون الآن تو خونه تنهام بعد یه مدت خیلی طولانی و می تونم تا دلم خواست داد بزنم،

چون می تونم صدای حجت اشرف زاده رو تا ته زیاد کنم و باهاش داد  بزنم : پایییییییز عاشق است/ او مییییییییییییی رسد که باز هم عاشق کند مراااااااااا/ او قول داده است به قولش وفا کند...

چون فردا جشن فارغ التحصیلی ه و قراره برم جلوی همه ی بچه ها و معلم های پیش دانشگاهی مضحکه ی عام و خاص بشم،

چون یکی بهم یاد داده که می شه مسخ کافکا خوند و دیوونه نشد،

چون کریتیو می خونم و قسمتی از آخر هفته هام رو اختصاص دادم به مطالعه ی رشته ای که نذاشتن برم دانشگاه بخونمش،

و چون در کل این روزا ی پاییزی خیلی خُدان و حال گند من رو به شدت خوب می کنن.

#مرسی_پاییز_جان_باحال


+پ.ن نخست: چرا من به جوجه مرغم می گم جِغِل_دون؟ چرا از اولین هفته ای که دیدمش با این نام صداش کردم تو دلم؟ چون سر این جوجه ها بود که از بابام و مادر بزرگم یاد گرفتم دونه هایی که مرغ می خوره  ابتدا وارد جغل دونش می شن. حالا این که این جغل دون همون چینه دون مرغه یا نه بماند که من ندانم. ولی این جوجه ی ما به طرز کاملا بامزه ای وقتی دونه می خوره جغل دونش که زیر گردنشه به سمت راست انحراف شدیدی پیدا می کنه. گویی اوریون گرفته باشه. و خب خیلی بیش از حد قیافه ش جک می شه. :)))) لذا صداش می کنم جغل دون.


+پ.ن دوم: الآن سرچ دادم گویا جغل دون همون معده هست!راست و غلطتش بمونه با اون سایته که مال اراک بود.


+پ.ن سوم: این شعر خفن در حسن ختام این پست [کشف شده سر کلاس یک، زنگ ادبیات با معلمی ( ببخشید استادی! هنوز یاد نگرفتم به استاد ها نگم معلم!!! :)))) تلاش می شه ها، جواب نداده منتها تا الآن) که ته چهره اش به دالتون کوچیکه در لوک خوش شانس می زنه.] :

دیدی غزلی سرود؟
عاشق شده بود!
انگار خودش نبود،

عاشق شده بود!

افتاد

و

شکست

و

زیر باران پوسید...

ادم که نکشته بود؛
عاشق شده بود..! 

شاعرش هنوز پیدا نشده، متاسفانه. استاد یه چیزی تو مایه های " جنید"  از زبانش اومد بیرون ولی نفهمیدم کی رو گفت حقیقتا!

تو اینترنت هم در یک سایت گم نامی با نام عادل سالم لینک شده بود.

به هر حال گم نام فعلا!


+نهایت سعیم رو می کنم که آخرین و چهارمین پی نوشت باشه:

ویدئوی زیر و تمام؛ مغزتون می ترکه.

یک شب بی خوابی کشیدم تا فهمیدم چرا تصویر وسطی هم ساعتگرد می چرخه هم پادساعتگرد!!!

عصبی نشید لطفا!

خاک تو سر این نماشایی که کار نمی کنه و صرفا تبلیغ کردن واسش! :{

برید تو لینکش.

لینک هم نمی تونم بکنم چه مرگشه این بلاگ اسکای که این همه دوسش داشتم؟

به صورت کاملا تردیشنال لینک می دهیم:

http://www.namasha.com/v/CgZmLe1l