Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

ابوبکر بغدادی

ابوبکر بغدادی؟ 

سلام.

خوب هستی؟

نه شوخی نبود، جدی پرسیدم.. خوب هستی ابوبکر بغدادی؟

نمی دانم ولی حس می کنم متلاشی شدن باید حس خوبی داشته باشد. البته یک معضل  این است که بعد از تلاشی برایت پایانه ی عصبی باقی نمی ماند که بتوانی بسنجی و به من بگویی خوب هستی یا نه.

راستش دلم خواست حالا که می گویند خودت را منفجر کردی، لختی با هم گپ بزنیم. آخر چه کسی بهتر از من و تو برای هم؟ 

خوبی صحبت کردن با یک آدم منفجر شده این است که هر چه قدر هم پرت و پلا بگویی مجبور است گوش بدهد و راه فرار ندارد چون یک بار از قبل بومبش را کرده و منفجرش را شده است. 

ابوبکر از تو چه پنهان من هم خیلی وقت ها صبح که بیدار می شوم آن قدر ذهن لعنتی ام آلارم می زند "دیگر نمی توانی" که رسما فیتیله و چاشنی لازمم ولی مثل تو که خدم و حشم ندارم برایم تی ان تی و این چیز ها بیاورند. گران هم هست دلار و این ها رفته بالا. برای همین سعی می کنم به جایش بیشتر روی استانه ی تحملم کار کنم.


راستی ابوبکر تو دقیقا با چی خودت را منفجر کردی؟ نوع ماده اش را می خواهم. داشتم فکر می کردم که اگر خواستم مثل تو کمربند انفجاری ببندم دوست دارم حتما چند تا منور و آبشار چهارشنبه سوری هم لا به لایش باشد. دوست دارم در نور متلاشی بشوم ابوبکر. راستش صحنه ی انفجار با کمانه ی خون را دوست ندارم. ترجیح می دهم نور کمانه کند و خون و سایر کثافت هایی که موقع انفجار از فیها خالدونم به بیرون پرتاب می شود را بپوشاند. درست مثل صحنه ی انفجار کیو داخل آینه ی جهان ها. ای بلا. تو هم دیده بودی؟ قشنگ بود. نبود؟ آره موافقم واقعا صحنه ی محشری بود. من هم دوست دارم مثل کیو تهش بعد انفجار فیبر نوری بشوم. برای همین است اصرار می کنم تا ببینم تو دقیقا چه جور پخش و پلا شدی...


ابوبکر فعلا از چشم هایم دارد آب می آید. تازه کلی هم خوابیدم امروز ولی چه فایده زبان آدمیزاد حالیشان نیست این چشم ها.

متاسفانه فردا هم یک روزی ست که مملکت تقریبا تعطیل است ولی ما نیستیم و باید برویم از ریخت نامریی استادمان یحتمل در خیسی چندش آور باران محظوظ شویم. البته فرقی هم نمی کرد من کار خاصی نداشتم تو هم که به کل برای همیشه رفتی تعطیلات کالیفرنیا آمریکا. ولی اگر بیشتر بیدار بمانم می دانم که نامه ام حالا حالا ها جمع بشو نیست  و فردا شش صبح خواب می مانم. پس فعلا این ها را داشته باش تا فردا پس فردایی بر گردم و گپ زدنمان را کامل کنم. 

فعلا.

امضا. چاکرخواه ریش های دلبرانه ات، کیلگ.


پ.ن. راستی می دانی؟ به همه دارم می گویم که این هفته نیستم. و عمیقا مشعوفم. فرض کن هستم ولی کسی حق ندارد کاریم داشته باشد چون فکر می کنند نیستم.  چی ازین بهتر. یک هفته بدون تماس. پیام. صدا. تصویر. صحبت با فردی به غیر از خانواده. چه شود. از تو چه پنهان ابوبکر.. حوصله ی هیچ کدامشان را ندارم. یعنی تو بگیر گل آفتابگردانم. حوصله ی همان را هم ندارم. احتمال می دهم یک هفته آن و آف کردن همه ی جمع با هم، کمک شایان توجهی کند. ببینیم و تعریف کنیم..