Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

دل پاک گونه

وقتی هنوز از نظر یه نفر توی این کره ی خاکی دعاهام نزد خدایی که می گن هست خریدار داره و اس ام اس می ده که:

امشب هم نیازمندم به دعات!


اوج فاجعه زمانی ست که این سخن رو از زبان کسی بشنوی که ذره ای پلیدی و ناپاکی رو تو وجودش نمی تونی تصور کنی. یه آدم قدیس. حتما تجربه ش کردین؛ بعضی آدما خصلتا نورانی طور اند و عاری از هر گونه سیاهی. نا خود آگاه هر بی نزاکت و بی شرافتی هم جلوی اینگونه آدم ها خودش رو جمع و جور می کنه. سعی می کنه جلوی اونا پلیدی هاش رو تا حدی قایم کنه.


و اینجاست که از خودم می پرسم: من کی باشم که بخوام برای چنین آدمی دعا کنم؟

اگه هم قرار باشه توی شب سرنوشت کسی برای دیگری دعا کنه اونه نه من!

منی که جدیدا به زور اندک نقطه ی سفیدی توی وجودم پیدا می کنم چه دعایی میتونم کنم برای یه کسی که به زور اندک نقطه ی سیاهی تو وجودش پیدا می شه؟!

مور کجا و سلیمان کجا واقعا...


بعدا نوشت:

ای کاش امشب رو تنها بودم و هر چه قدر دلم می خواست گریه می کردم با جوشن کبیری که برام نا آشناست ولی حسش نابه! /* الان یه مقدار از زمان انتشار این پست گذشته و من دقّت که کردم دیدم چه قدر لوس طور نوشتم. تنهایی اکی ولی یعنی چی که گریه؟ تا این حد ضعیف النفس مس شم گاهی اوقات؟! !*/


دعای جوشن کبیر صد تا فرازه. امشب به ازای هر فرازش عزیز دعا می کرد که:

خدایا به خاطر این شب عزیز همه ی مریض ها رو شفا بده. هیشکی مریض نباشه.


هه! ولی من یکی که می دونم هر کاری هم کنه دعاش بر آورده نمی شه. حتی اگه خدا همه ی مریض ها رو شفا بده... اون فکر می کنه بچه ش مریضه! ما ها که می دونیم عمو مُرده.


+داشتم فکر می کردم چه قدر خوب بود که دقیقا همون چیزی که تو ذهنمونه از خدا بخوایم. تعارفا رو بذاریم کنار. رک و پوست کنده دعا کنیم. مثلا اگه فردا صبح بیدار شیم و ببینیم که همه ی مریض های جهان حالشون خوب شده، آیا عزیز می تونه بگه چرا دعای من برآورده نشد؟! مسلما نه. خدا دعاش رو بر آورده کرده، دعایی که شامل حال عموی مرده ی من  نمی شده.


راستی یه دیالوگ ماندگار...


عزیز می گه:

ننه، امشب همه مسلمونن!