Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

آفتاب لب بوم

تباهم.. تبااااه.

باورم نمی شه امتحان فردا فقط پنج تا سوال فرمالیته است که جواباش هم بهمون دادند و فقط باید روخونی کنیم!!!

اینو به سیب زمینی بدی سربلند و پیروز بیرون می آد.

بعد من هی دارم خودم رو می پیچونم و دور خودم می چرخم!!!

هی به خودم می گم دو ساعت دیگه بخوابم حله.... و کل روزم به خواب گذشت. 

یعنی حتی من ساعتی یک سوال روخونی می کردم این لامصب الان باید تموم می شد.

ولی الان ساعت دوازده شب رو داریم و من تا اینجا فقط دز اموکسی سیلین رو روخوانی کردم که همونم یادم رفته.

دچار انحطاط شدم.

نه به اسبی خوندنم نه به نخوندنم.

مرا چه شده است...


این روز ها خیلی خوابم میاد. و تازه این بخش، بخش سبکیه!

یک بازی به شدت لوووس هم نصب کردم مثل این بازی های مزرعه ای هست که می ری چغندر و شلغم و سیب برداشت می کنی، با این تفاوت که بازی مافیاست و می ری به جای شلغم، تفنگ و اسلحه و ماشین جیپ برداشت می کنی. و با همین بازی به شدت لوس آشغال علافی های متعددی رو رقم زدم.

هی خدا هی خدا...


پ.ن. رزیدنت های این بخش خیلی ازمون راضی هستند. می گن اکیپ شما اینقدر خوبید می خواهیم تجدید بخشتون کنیم پیش خودمون نگه داریم. و استرس دارن انترن بعدی ها گیج و چپر چلاق و بپیچون باشن و هی ازمون می پرسند حالا یعنی چی می شه بعد شما کی می خواد بیاد و هی استرس می کشن. یکی شون که عاشق منه هی به من می گه کیلگ کیلگ کی کشیکی؟ این اولین بخشی بود که رزیدنت هامون رو به اسم کوچیک صدا می زدیم. و کلی هم پارتی گرفتیم دور هم! همه اش به عیش و نوش و خنده و شوخی گذشت وسطش مریضم می دیدیم. واقعا این رشته های لوکس خوش می گذره.

امروز عکاس اومد ازمون عکس گرفت. به خانوم عکاسه می گم من عکسا رو می خوام! ولی بی شعور نه شماره ای داد نه هیچی. خیلی خر بود و فکر می کرد حالا چون عکاسه انگار کس خاصیه. علی رغم اون همه اصرار!! بعد رفت به استاد گفت بچه ها از خودت عکسا رو بگیرند. استاد گفت رزیدنت ها اوکیه ولی انترن ها الان هستند یهو می بینی دو روز بعد نیستند ها... انترن ها آفتاب لب بوم اند.

ولی بازم خانومه ی خودشیفته کنار نیومد و قرار شد از استاد بگیریم عکس رو. یعنی استاد بفرسته برای رزیدنت، رزیدنت بده به ما. که فکر کنم رسما سرکاری شد. خیلی نفهم بود. نمی دونم چرا هرچی عکاس می شناسم بی شعور و از دماغ فیل افتاده و نفهم اند. عزیزم حالا درسته ما به هنرت احترام می گذاریم، ولی سر و ته هنرت تو شش ماه هم میاد. یه جور خودت رو نگیر انگار که عکاس نشنال جئوگرافی هستی!

یه مریضم نزدیک بود بهم حمله کنه و کیلگتون شهید بشه. که خب خدا رو شکر منصرف شد وسطش!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد