Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

قُلدون

به مامانم می گم عه چه گلدون قشنگی بابا خریده!

بهم می گه لامصب اینقدر دست به سیاه سفید نزدی اسم وسایلم داره کم کم یادت می ره.

قوریه قوری...! می فهمی؟ داخلش چای دم می کنن. :))))

ولی خدا وکیلی شبیه گلدونم هست. روش ازین گل های بنفش کوچیک داره. 


یادش به خیر ما یک گلدون مشکی داشتیم. قوری مشکی ببخشید.

من اینو از شهر دانشجویی ام یادگاری اورده بودم جزو وسایل خونه. چه شبایی که با این قوری من سر نکردم سال اول دانشگاه.

خلاصه قوری خودمون شکست. اون قوری مشکی رو جایگزین قوری قدیمی کردیم. خب همچین مالی نبود به قول معروف خیلی دوام نداشت. درش افتاد و شکست. و من حدودا سه چهار ساله یکی از هابی های مورد علاقه ام اینه که با چسب یک دو سه و اسپری می افتم به جون در این قوری سیاه، تکه تکه به هم وصله پینه اش می کنم. تکه های شکسته رو می گذارم کنار هم چسب می زنم نمی ذارم بمیره و به اندازه ی هفت جدش زنده اش کردم مجدد. 

زنده کردن در اون قوری سیاه خیلی بهم آرامش می ده. می دونید چسب زدن اون همه تیکه خیلی هم وقت گیره که تمیز از آب در بیاد ولی واقعا حالم رو خوب می کنه. وقتایی که خوب نیستم، امتحان دارم، فکر مشغوله، حس زندگی ندارم یا هرچی، چسب بندی کردن این در قوری مثل ابیه که بریزی رو اتیش.. ساعت ها وقت صرفش می کردم.

برای همینم بهتون می گفتم که حس می کنم شاید شاید اگه روزی بخوام از بین تمام  کارکتر های فانتزی که خوندم و می شناسمشون شبیه ترین به خودم رو انتخاب کنم، نه هری پاتره نه کرنل فلک نه چه می دونم هولدن کافیلد یا چارلی هر چند خیلی دوستشون دارم ولی شبیه ترین احتمالا کوئنتین کلدواتره. دتس عه باوت ماینور مندینگ یو نو.... درست کردن و مرمت چیز های کوچیکی که احدی بهش دقت نمی کنه. 


حالا بگذریم اخیرا ولی حدود چهار پنج ماهه مرمت درب قوری سیاه رو گذاشتم کنار چون به اصطلاح رو مودش نبودم، و خونه ی ما مونده بدون درب قوری. خب بدون در قوری هم که چایی عمرا دم نمی کشه!!

خلاصه بابام رفته نمی دونم از کجا، یه در قوری تک خریده. یه در قوری سفید برای قوری سیاه. جالب تر اینکه اصلا سایزش به قوری سیاه نمی خوره. ولی برای اینکه زحمتش به باد نره، فهمیده که به صورت اتفاقی به قوری تو مطبش می خوره. پس اینجور شده که قوری گلدار سفید مطبش رو با دری که برای قوری سیاه خریده ست کردیم و در خونه استفاده می کنیم.

ما یه همچین خانواده ای هستیم.


پ.ن. به مامانم می گم ولی اخه قوری مشکلی دلش می شکنه اگه دیگه ازش استفاده نکنی! میگه تو رو به قرعااااان دوباره شروع نکن کیلگ. حالا قرار شده هر شب من برم قوری مشکی رو ناز کنم دلش نشکنه دیگه توش چایی دم نمی کنیم... 

هعی. تف توت زندگی. قوری مشکی شون هم بشی تو هر شرایطی واسشون چایی دم کنی، بازم یه روز میاد که می ندازنت دور...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد