Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

ببین نبض مرا که می دهد هیچ ز زندگی نشان

امروز پیش استادم بودیم. استادی که عملم کرد. فالو آپ بعد عمل.

راستش من شخصا حس می کنم خوب نشدم، ولی استاد به طرز عجیبی اعتقاد داره به کارش. 

گفتم من هنوز وقت هایی که عصبی می شم، وقت هایی که کم می ارم... حس می کنم دارم ده تن بار روی قفسه ی سینه ام حمل می کنم و نفسم در نمی آد و الانه که بیفتم. و این مشکل زندگی لعنتی منو مختل کرده.

گفت من یه جوری برات زدمش که همون یک تا دو درصد که برگشت داره هم  در مورد تو تقریبا صفره!

و بعد نبضم رو گرفت و گفت،

این مشکلت که به خاطر قلبت نیست تضمین می کنم!

ولی می گم نکنه عاشق شده باشی دکتر؟ و به مادرم چشمک زد. :))))


منم که اصلا در حال خودم نبودم، وقتی تازه درمانگاه رو ترک کردم فهمیدم دقیقا چه تیکه ای از چه جهتی خوردم. :دی 

والا من الان فقط دلم می خواد به یک سری مسائل دیگه فکر نکنم. عمل قلب و اینکه چرا علایم من خوب نشده یکی از اوناست.

نمی دونم به چه زبونی کم اوردن و نتوانستن و خسته شدن رو هجی کنم.

کم اوردم..

نمی توانم...

و خسته ام.

بسیار.

نظرات 1 + ارسال نظر
ولی سه‌شنبه 23 شهریور 1400 ساعت 20:45 https://book-market.blogsky.com/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد