Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

نیست که نیست

بی لشگریم، حوصله ی شرح قصه نیست

فرمانبریم حوصله ی شرح قصه نیست


همچون انار خون دل خویش می خوریم

غم پروریم... حوصله ی شرح قصه نیست...


زندگی، تخمی تر از همیشه. مخصوصا برای من.

صمیمی ترین دوستم هم انداختم دور. امروز. خیلی بیخ پیدا کرده بودیم و زیگزاگ می رفتیم ناجور.

و فکر نمی کنم دیگه دلم بخواد اصلا دوست صمیمی ای داشته باشم.

دوستی  های پاک و خالصانه مال تو فیلماست و به خصوص انشرلی! یه سری ها نا رفیقی و بی مرامی را هجی کردند در عوض تو زندگی ما.

نکته اش اینه که من قبل شیفت دیلیت کردن آدما، قبل اینکه تصمیم بگیرم ته دلم دیگه قرار نیست باهاشون صاف بشه، الارم می زنم. به همه شون یک فرصت اخر می دم. بهشون می گم موضوع چی بود و چی شد که اینجوری شد. پدرم معتقده بیش از حد برای حرف مفت مردم ارزش قائلم ولی این فرصت رو می دهم که بعدا در مقابل احساساتم مسئول نباشم. و وقتی اون الارم قرمز رو نادیده می گیرند، برای من فاتحه اش خونده است. طوری که انگار از اول وجود نداشته. پروسه ی واپاشی این دوستم هم الان شروع شده.

راستش ادمای گذشته کاری می کنند که دیگه به ادمای اینده فرصتی ندی.

با ادمی که سپر مدافعش رو جلوی شما کنار گذاشته، گرگ نباشید. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد