Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

رواست

امروز کلا روز گندی برای من بود

یادتونه گفتم تکلیف گروهی داشتیم و تا پنج صبح بیدار بودم  در حالی که دوستم ول کرد رفت خوابید؟ و دوباره دو روز بعدش هم یک تکلیف داشتیم که شبانه باید تحویل می دادیم، تا شش هفت صبح بیدار بودیم و  دوستم وسطش خسته شد گفت من رفتم  داره بیمارستانمون دیر میشه، تا همین جا بسه بفرستش و پا شد رفت بیمارستان، ولی من نشستم روی ادیت کردن فایل نهایی، اتفاقا از بیمارستان هم غیبت خوردم فقط به خاطر اینکه فایل کامل تری رو به دست استاد برسونم.


خلاصه! نمره ی اون همه حمالی امروز اومد 

دوستم با اختلاف شده تنها بیست کلاس، بعد من شدم هیجده

زیباست زیباست!

تنها بیست کلاس رو گرفتم، ولی واسه هم گروهیم و نمی دونم طبق چه معیار شخمی ای خودم هیچ که هیچ. جالب اینجاست که کمترین فعالیت غیر گروهی ای نداشتیم. 

واقعا زندگی من از هر بعد بگیریم زیباست

در رشته ی حمالی دادن و به ما که رسید اسمون تپید اول می شم!!


اها قلبم هم مسخره بازی دراورد دوباره پریشب. سر اون خیلی دپسرده ام. بهم نوبت عمل دادند و شوخی نمی کنم بگم چه قدر نمی تونم  خودمو به عنوان بیمار از نظر روانی قبول کنم و حالم خرابشه.چون اصلا برنامه ام با هیچ کوفتی از عمل قلب نمی خونه. 

گل بگیرن زندگی منو.

الان واقعا دیگه حس می کنم نمی کشم. :)))) تا اطلاع ثانوی به هیشکی نمی تونم انرژی مثبت بدم.



یه ده بیست هزار دوز مگوریوم می خوام بیاد بهم بگه کیلگ من بورد مردود شدم زندگی به این چیزا نیست سرتو بالا بگیر من و تو با بقیه ی دنیا فرق داریم (typic grandiosity dilusion magorium based) تا یکم ارامش بگیرم. مگوریوم کجایی بیا ببین تکرار غریبانه ی روز های دانش جوی محبوبت چه قدر گند و مزخرف و سخت و عبث می گذره!

ای گل بگیرند. من خسته ام. بدنم هم بوی گند عرق گرفته. دیشب هم اصلا نخوابیدم فیکس اورژانس بودم. بعدش هم تا الان بیمارستان بودم واسه این قلب لعنتی ام. رزیدنتم هم دیشب برخورد فیزیکی باهام کرد گرفت شونه ام رو محکم کشید روانی! نفر بعدی هم یک ساعت دیر اومد ازم کشیک رو تحویل گرفت. از خواب و استرس و بدبختی و حسودی دارم می میرم.

از همه شون بدم می اد. قهر قهر قهر تا روز قیامت. 

نظرات 1 + ارسال نظر
jud پنج‌شنبه 7 مرداد 1400 ساعت 00:31

کیلگ نمی‌دونم چرا ولی همیشه تو موضوع کار گروهی خیلیا هستن که طعم خاطره‌ای شبیه به مال شما رو چشیده باشن. من خودمم یه سری تو دبیرستان یه چیزی شبیه این برام پیش اومد که واقعا از درون آتیش می‌گرفتم! خیلی هم بالا و پایین پریدما! تا جایی که تونستم سعی کردم از حقم دفاع کنم و اصلا از همون واقعه(!) به بعد تصمیم گرفتم خودمو سر نمره انقدر اذیت نکنم...ولی نمی‌دونم چقدر سر تصمیمم موندم.

+امیدوارم عملت خیلی عالی پیش بره و حتی سالم‌تر از قبلش بشه. اگه بخوام اپتیمیست باشم و نیمه‌ی پر لیوان رو ببینم، نکته‌ی مثبت بعد از جراحی دندون عقل برای من بستنی بود! بستنی فراوان! بستنی شکلات تلخ زیاد! نمی‌دونم بستنی برای کسی‌که عمل قلب کرده هم یه آپشنه یا نه ولی تا چند روز حداقل آدم احساس مهم بودن می‌کنه در خانواده:دی
++با کلی انرژی مثبت؛)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد