Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

حواس پنج گانه ی انسان


حواس پنج گانه ی انسان به ترتیب عبارت اند از:
۱. حس لامسه: توسط این حس نسل بشر منقرض نمی شود.
۲. حس بینایی: توسط این حس زیبایی های جهان آفرینش را می بینیم.
۳. حس شنوایی: توسط این حس یاد گرفته و آموزه ها را انتقال می دهیم.
۴. حس چشایی: توسط این حس فرق فلافل با بره کباب را تشخیص می دهیم.
۵. حس بویایی: توسط این حس گل ها را بو کرده و از بو های بد دوری می جوییم.

هیشکی نمی دونه... همه فکر می کنن اول بیناییه. آقا ممنون.


پ.ن. و اینجوری بود که من در مغالطه افتادم و عاشق مریضم شدم. عاشق مریضی که امروز ترخیص شد و دیگه هیچ وقت منو یادش نمی آد و فقط برایم به یادگار یک حفره ی خالی در قلبم باقی گذاشت.

بچه ها نمی دونم چی کار کنم. واقعا موندم! قلبم سنگینه. یه احساس جدید که به نظرم در مقابل مریضی نداشتم تا به حال. تمام مدت با خودم فکر می کردم فردا دیگه نمی بینمش چون رفته. و قلبم سنگینه. حس می کنم باید گریه کرد... تف. احساساتی شدم.

اون گل رو می بینید؟ از حیاط بیمارستان چید، آورد سر راند ما. گفت من دارم مرخص می شم، این تقدیم به استاد، چون او را فرد دانایی یافتم.

دوستم می گه ما فقط مواظبت باشیم تو این یک ماه عاشق نشی دیگه تا اخر انترنی لازم نیست نگرانی خاصی داشته باشیم.

ولی من دلم لرزید، بدم لرزید.

امروز جزو روز هایی بود که دلم می خواست تا پول هنگفتی داشتم تا باهاش این مریض رو ساپورت می کردم چون می دونم قراره چه بلایی سرش بیاد....

آتش زدی به جان و رفتی...

ولی این دیگه بدبختی جدیده...

با روتیشن خودم اذیت می شم، با روتیشن رزیدنت اذیت می شم، با روتیشن استاجر زیر دستم اذیت می شم. الآن دیگه با ترخیص مریض ها هم اذیت می شم. این تمایل به ثبات ازکجا می اد...؟


پ.ن. فکرکنم اولین بیماری بود که به قصد سیو کردن شماره و ادرسش برگشتم دوباره پرونده اش رو خواندم.


نظرات 3 + ارسال نظر
شهرزاد دوشنبه 24 خرداد 1400 ساعت 10:36

خب شماره‌شو که داری. بهش زنگ بزن!
البته اگه الان نمی‌گی یه دختربچه ۵ ساله بوده یا یه پیرزن ۸۰ ساله که از روی انسانیت عاشقشون شدی! چون از تو بعید نیست.

شن های ساحل دوشنبه 24 خرداد 1400 ساعت 14:23

می دونی که اینا ممکن بعدا اذیتت کن ایشالله که هیچوقت پیش نیاد ولی مصیبته که داخل این دایره بی انتها گیر کنی ...این افکارت اینکه دنبال قهرمان میگردی یا خودت میخوای قهرمان باشی برات دردسر درست میکن ....تو فقط و فقط مسول زندگی خودتی فقط باید به فکر خودت باشی سلامتیت خوشحالیت آیندت و خوشبختیت .فقط وقتی که همیشه اول به فکر خودتی زمانی که واقعا می تونی به دیگران اهمیت بدی...نباید به فکر نجات کسی باشی کمک کردن به دیگران خیلی خوبه محبت کردن به دیگران عالیه ولی یه حدی داره یه اندازه ای داره نباید باعث درگیری عاطفی برای خودت بشه انقدر که فکر کنی با یه گل عاشق شدی یا بخاطرش فانتزی پردازی کنی که خیلی پولدار بشم برای نجات کسی اگه میخوای خیلی پولدار بشی انگیزش فقط باید مثلا افتخار کردن به خودت باشه نه ادم دیگه ای ....انگیزه ها باید از خودت باشن نه از هیچ عامل خارجی چون بعدا برات حسرت و ملال میارن....ببین چون واقعا برام مهمی دارم میگم که اینارو بدونی ازم ناراحت نشو.....
به این میگن طرحواره ایثار می تونی خودتم درموردش بخونی...منم یه مقداری دارمش ولی برای تو پر رنگه....خیلی طول کشید تا فهمیدم چیه چون دردسرهاش کشیدم نمیخوام توام اذیت بشی....می دونی ریشه اش از بچگی میاد والدین انتظار بیش از حد ازت داشتن .....الان نه ولی چند سال دیگه اگه برات دردسر درست کرد حتما باید از یه نفر کمک بگیری فکر نکن تنهایی از پسش بر میای خب قول بده

ژنرال سه‌شنبه 25 خرداد 1400 ساعت 01:12

سلام.
حرف های شن های ساحل رو دوباره بخون. یه لایکش رو من دادم.
اسکیماهای زندگیت رو بشناس.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد