Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

ریدمان گروهی

از کار گروهی تحت هر عنوان (به اتفاق هر احمق گشادی که در تخیلات خودش، اسمش رو دانشجو یا دانش آموز می گذاره) در ایران متنفرم. خیلی عقبید... خیلی.


پ.ن. زیبا نیست؟ هیچ!!! دقیقا هیچ غلط خاصی نکردیم، برگشته می گه" همینا که درآوردیم خوبه. بسه دیگه من خوابم می آد." خواب کژدم مجارستانی ببینی الهی!

سه ساعت از ددلاین گذشته، و من فقط با فکر کردن به شلدن کوپره که امشب رو زنده موندم و هنوز تکلیف ما تمام نشده. رفیقم پنج ساعت پیش سرش رو گذاشت روی بالشت و خوابید. با استدلال اینکه از نظر من کافیه (پس به صورت غیر مستقیم اگه از نظر تو کافی نیست خودت باید تنهایی خاکی به گورت بگیری). منم الآن الکی خودم رو گول می زنم می گم تو برای اضافه شدن علم خودت داری کار می کنی کیلگ نه واسه نمره ی جلبک دریایی ها، تمدد اعصاب. تمدد اعصاب. دم... بازدم.

خدا رو گواه می گیرم هیچ کدومتون از دانشجو بودن بویی نبردید نمره های شاخ پره انترنی. اینقدر سرتون تو کتاب باشه ببینم تهش  کی موندگار می شه روی دار این قالی.خرخون های بدبخت بی سواد.

تازه طرف دوست صمیمی من هم هست! موندم دوستم نبود از چه جهتی باید قلمم رو تیز می کردم براش. ای گل بگیرن با سلیقه ی دوست صمیمی انتخاب کردنت! شب تحویل ولت کرده خوابیده. فهمیدی؟ کیف کردی؟


پ.ن. پنج و نیم صبحه. و الآن تمام شد. و این زیباست... خیلی زیبا! تو هنوز خوابی نه؟ خواب خوش ببینی! اسمت هم اول نوشتم قبل خودم! از چشمام هم داره اشک می آد از شدت خستگی!


پ.ن. بی انصاف هم نباشم، الان که دوره می کنم تو کل این عمر شریفم فقط یک نفر پیدا کردم که عین خودم قبولش داشتم در نگارش و با هم کنار می اومدیم و دلم قرص بود! با هیشکی دیگه دلم قرص نشد. او متولد اسفند و دقیقا سی و چهار سالش بود. و حتی هم رشته ای نبودیم. از کامپیوتر هم هیچ نمی فهمید و سر رشته نداشت. 

خب یک نفر دیگه هم یادم اومد. که اونم باز هم رشته ای نبودیم. مهندس بود. و با پنج الی شش سال اختلاف سنی نسبت به بنده.

یک نفر سوم هم بگم؟ هم کلاسی سال اول دانشگاهم. با هم لکچر زبان داشتیم. اون بنده خدا واقعا انرژی می گذاشت ولی خب بی عرضه بود و شاید بهتر باشه بگم سر رشته نداشت اصلا و از شدت پرت بودنش من باز همه کار ها رو خودم از اول انجام می دادم. یعنی تلاشش را می دیدم بی نهایت بود ها ولی اینقدر فایلی که تحویل می داد گند بود که مجبور بودم به جای اصلاح خودم بشینم از اول بنویسم. ولی همین که می دیدم خودش را می کشه حالم رو خوب می کرد که قبول کنم و بتونم به جای اون هم کار کنم.

یعنی می خوام بگم مشکل از من نیست، سطح انتظارم در همین حده که یکی وانمود کنه داره اهمیت می ده به کار! ولی همینش هم نیست!

به غیر از این سه تا هم که همه مفت خور و تنبل و لاشه! این دهه هفتادیا رو که ولش کن کلا تباهن.



پ.ن. "دقیق" و "تمیز" آره! و تا همون ساعت هم داشتم فحش می پراکندم رسما به هرکی دم دستم می آید. 

وی از ocd شدید رنج می برد....

ببینید من چه آدم ماهی و کم توقعیم، با همین یه پیام هم حالم برمی گرده سر جاش!

الان یکم بهترم. راستش دیشب خودم فرستادمش بخوابه، چون داشت با حرف هاش روی مخم راه می رفت و من نمی تونستم هم زمان هم باهاش مودب باشم و هم حواسم دو جا باشه! ترجیح می دادم تنها باشم تا بخوام جواب پیام های هم گروه شفیق را هم بدم. پیام هاش مدل، بسه دیگه، جمعش کنیم و من خوابم می آد بود و نقش مفیدی نداشت. البته گاهی به خیال خودش می خواست کمک کنه، متن را می نشست تایپ می کرد می فرستاد داخل واتساپ! بعد من بهش می گفتم ببیییین من دارم متن را زیر دستمه اصلا از نظر تایپ مشکلی نداریمممم و ضمنا من پای کامپیوترم تایپ واتساپ با کیبورد عربی ایفون چه به درد می خوره در این شرایط. دوباره می دیدم ده دقیقه بعد یک متن دیگه تایپ کرده! منم در حق خودم فداکاری کردم و فرستادمش بخوابه چون وقتم رو می گرفت...


حدس بزنید چی؟ امروزم یک تحویل دیگه داریم و این بار گروه پنج نفره است! چه شود! بزن زنجییییر...


نظرات 4 + ارسال نظر
Mahya شنبه 15 خرداد 1400 ساعت 03:45

متنفرم از کار گروهی
چون کمال طلب هستم
و بقیه اعضا معمولا خنگ و تنبلن و یه مشت اسکل
منتظر لقمه ی آماده از شانس مسخرم


اونجایی حرص داره که همه ی کارارو خودت کردی،بعد تهش مجبوری اسم این پلشتارو به عنوان هم گروهی بیاری -_-

مرسییییییی
نقل می پاشم روی سرت با این سخنان. احسنتم. همون شب تحویل این کامنتت رو خواندم کمکم کرد در تمدد اعصاب و ادامه دادن پروژه ی کوفتی!
تازه من اسم پلشتا رو نفر اول نوشتم همه جا خودم رو اخر می گذارم.
اگه استاد بشم، دست بچه ها رو در فردی گروهی بودن تکلیف باز می گذارم، تو نمی تونی زور کنی کسایی که تیپ شخصیتی شون زمین و آسمونه هم گروهی باشند و بعدش انتظار یک تحویل بی نقص هم داشته باشی!
گروه وقتی خوبه که فرد داوطلبانه عضوش بشه و خودش رو هماهنگ کنه ما کلی بحث داریم سر مهارت تیم سازی در دانشگاه های مطرح جهان اموزش داده می شه بعد اینا از کل مباحث کارگروهی فقط همین اصل که گروه بهتر از فرد هست رو فهمیدند! :)))) بابا وقتی فرهنگ ما ظرفیتشو نداره و اماده اش نیستیم، قرضی داری اخه؟

rose شنبه 15 خرداد 1400 ساعت 06:04 https://willnik.blogsky.com/

آخه بشر به ما دهه هفتادیا چیکار داری آخه

ببخشید،
در اون لحظه به همه چی می تونستم فحش بدم.
خودمم دهه هفتادیم نگران نباش. :))))

ژنرال شنبه 15 خرداد 1400 ساعت 12:34

سلام. کنجکاوم بدونم فایل تحویلی در مورد چی بوده که خیلی خوب و تمیز هم دراومده!

می خوای بفرستم برات؟ :)))
حالا ژنرال خیلی سطح انتظارت رو بالا نبر، نسبتا خوبم. نه خیلی شاخ و فلان. به نسبت بی خیالی های بقیه خوبم در واقع. نسبیه این مقایسه نه مطلق!
یه فایل دو صفحه ای شد درباره ی خشونت خانگی کودکان و نوجوانان. خواستی بگو بفرستم ببینم چند بهم می دهی؟ :)))
فقط چی؟ انتظارت پایین باشه که سورپرایز بشی.

ژنرال چهارشنبه 19 خرداد 1400 ساعت 21:43

حتما بفرست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد