Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

وقتی شانس می آری

دیروز عصر فقط چند میلیمتر مونده بود که خودم و دوستم رو مستقیم به اون دنیا نازل کنم.

هنوز که هنوزه حالم خرابشه، موهای بدنم سیخ سیخه...

به هیشکی هیچی نگفتم.

باز خودم هیچی،

همه اش فکر می کنم اگه دوستم می مرد من زنده می موندم چه گلی و دقیقا از چه جهتی به گورم می گرفتم؟

قلبم درد می کنه و قفسه ی سینه ام سنگینه از ناباوری و شوک.

قضیه اش هم این بود داخل جاده بودیم لاین اول، 

چون پُست کشیک بودم (Oh My God lafze ghalam) و این کشیک لعنتی سنگین بود برای دو روز فقط سه ساعت خوابیده بودم و مثل حیوان نجیبی ازم کار کشیده بودند، برای اولین بار به عمرم پشت فرمون خوابم برد و با فریاد دوستم بیدار شدم فرمان رو صاف کردم. باورم نمی شه! 

اینه ام گرفت به ماشین کناری و تقه کرد و  خم شد و فوری هر دو فرمون هامون رو شکوندیم که تصادف نشد. 

هنوز موهای بدنم سیخه و حس به شدت گندی در قلبم دارم.

خیلی بد.

قبلا هم تجربه ی تصادف داشتم (هر بار نجات یافتم لحظه ی اخر) ، خیلی بد تر از این.

ولی هیچ وقت کسی رو همراه خودم نزدیک نبود به چوخ بدم و فکر کردن به این حقیقته که حالم رو هر لحظه خراب و خراب تر می کنه....

اصلا نباید بعد کشیک پشت  فرمون می نشستم.

یه سری اشتباه ها رو وقتی مرتکب شدی و گند رو زدی، دیگه جای جبران نداره. متاسفم برای خودم.

کاش زمین دهن باز کنه من رو ببلعه که همچین فالت بزرگی دادم. داشتم با دستای خودم رفیقم رو می کشتم. وات د فاک.


پ.ن. حالا جالبه، کلا ما چرا تو جاده بودیم؟ رو دربایستی عزیزم رودربایستی! رسما جونمون رو به خاطر حرف یک مشت شل مغز گذاشتیم وسط و هیچ کسی هم نفهمید داشتیم می مردیم. خودم رو نمی بخشم. یادتون باشه، کلا هیچی و هیشکی ارزش سلامتی وجود ما رو نداره... ایمنی رو رعایت کنید، خسته بودید پشت فرمون نشینید مثل من قهرمان بازی دربیارید چون فکر می کنید موجود مقاومی هستید و تا حالا پشت فرمون خوابتون نبرده،  و اینا رو حتما داغ بزنید به پشت دستم.


نظرات 4 + ارسال نظر
من دیگه جمعه 3 اردیبهشت 1400 ساعت 18:26

یکم ادرنالین خوبه روز زمین مبارک کیلگ

سلام، روز زمین بر شما هم مبارک باد. دو روز پیش نبود؟
خوشم می آد فهمیدی طرفدار محیط زیستم. (عینک دودی)
این "یکم" آدرنالین نبود،
واقعا فوق کلیه باقی نماند دیگه....

شایان شنبه 4 اردیبهشت 1400 ساعت 17:02

دو روز پیش نزدیک بود سر خریت یه مادربزرگ یه بچه رو زیر بگیرم، هم حسیم

سلام...
خوبی؟
من هی می خوام بیام چاق سلامتی کنم باهات هی نمی شه.
ولی انصافا حتی شب کشیک هم وبلاگت رو چک می کنم مدل کفتر جلد. :)))
سلامت باش،
سر به راه باش،
به مامان بزرگا هم رحم کن. :دی

+ چند روز پیش حالم خوب نبود، از دوستای این ور مانیتور خیلی خسته بودم،
به شدت حس می کردم شایان باید بیاد بریم قبرستون با هم سیگار بکشیم/بستنی بخوریم. چرا زندگی این قدر سخت شده؟ ها اوستا؟

شایان یکشنبه 5 اردیبهشت 1400 ساعت 22:23

دوس دارم یه هفته بیام یا بیای فارغ از همه چی با هم باشیم با هم گریه کنیم، خیلی خسته م از همه چی

شن های ساحل سه‌شنبه 7 اردیبهشت 1400 ساعت 22:33

شما دو تا خسته هستین از زندگی من چی بگم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد