Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

قهوه ی زهرماری خوش مزه است

یکی از دوستانم در جریان خر در گل شدن بنده هست، و سعی می کنه با خبر گرفتن مداوم و حال و احوال کردن بهم انرژی ببخشه.

یک متن انرژی بخش همراه با کلی ستاره های رنگارنگ برایم ارسال کرده،

نوشته که:


"قهوه خوش مزه است،

خوشمزگی اش به تلخ بودنشه

وقتی می خوریم تلخی اش را تحویل نمی گیریم

اما می گوییم چسبید...

زندگی روز های تلخش بد نیست

تلخی اش را تحویل نگیر

بخند و بگو عجب طعمی!"



حالا کار به اینش ندارم که اینقدری ماهه که با هرچیزی که به ذهنش می رسه می خواهد به من انرژی ببخشه،

ولی ناموسا  من هر بار که "مجبور" می شم برم کافه، اگر داخل منو چیزی به غیر از قهوه پیدا نکنم،

با هزار تا سلام و صلوات اول پیش خدمت رو صدا می زنم، سوال محبوبم "کدوم یکی بین اینا از بقیه کم تر تلخه؟" رو برای بار شونصدم تکرار می کنم،

و پیش خدمت شروع می کنه برای بار ده هزارم در عمرم تفاوت موکا و اسپرسو و دابل اسپرسو و ماکیاتو و کارامل ماکیاتو و غیره رو با رسم شکل به من توضیح می ده،

و بعد که طبق معمول نمی فهمم و مغزم رد می ده، تو دلم به خودم امید می دهم:" نه تو دیگه بزرگ شدی قبلا بچه بودی این بار اونقدر ها هم نباید تلخ باشه."

و بعد از قرائت چهار قل به پیش خدمت می گم:"از همونا که گفتی تلخ نیست."

و بعد که پول خونم را به ازای یک لیوان قهوه از من گرفتند،

بقیه میتینگ صرف این می شه که مغز بقیه ی همراهانم رو به فاک بدم با جمله ی :"ای خدا این چرا مزه ی زهر مار می ده؟ چرا اینقدر تلخه؟"

"وای اصلا نمی شه خوردش!"

"عححح حیف پولم."

"نه باید بخورمش کلی پول دادیم..."

و تهش علی رغم تلاش های فراوان و طاقت فرسا، همه ی هنر کافی من رو(هر انچه هست و نیست) روانه ی سطل اشغال می کنم.

"من دیگه اینجا بر نمی گردم ارواح عمه شون."


حالا داشتم فکر می کردم، سخته با همچین ادم یبس شیرین دوستی از تحویل نگرفتن تلخی قهوه حرف بزنی و بخواهی بگی تحویل نگیر بخند بگو عجب طعمی. :))) لامصب من تمام مدت همیشه دارم موهامو می کنم که این زهرماری چیه اوردند... 

خلاصه به قول این جوونا این چه سمی بود واسه امید دادن به من فرستادی وقتی من تلخی ساده ی قهوه رو هم زیر بار نمی رم؟


البته که تشکر کردم بابت تلاششون در ارامش بخشیدن به بنده،

منتها پس زمینه ی ذهنم این بود که، هه، زرشک!!!


پ.ن. همین من، شهرتی بی مثال دست و پا کرده با قابلیت خوردن چایی بدون قند که زبان زد عام و خاص هست. فکر می کنم مشکل از خود قهوه باشه خلاصه!

نظرات 3 + ارسال نظر
Greenish چهارشنبه 22 بهمن 1399 ساعت 17:34

چه دوست خوبی:((

چرا از اینا :(( حالا؟ :))) خوشحال باش و نگو تلخ است.
البته اینم اضافه کنم یکم کارش پیش من گیره.
واقعا کم دیدم ادم ها بی خود و بی جهت به یکدیگر محبت کنند. یحتمل انگیزه هایی زیر اقیانوس هست... ولی ادمیزاد گلیه و کلی هم از من بزرگ تره که آبمون رفته توی یک جوب.

Greenish چهارشنبه 22 بهمن 1399 ساعت 20:37

حسودیم شد

قرضش بدم؟ :)))

شن های ساحل شنبه 25 بهمن 1399 ساعت 01:51

اومدم بگم خب اصلا همه شکلات های شیرین دنیا واسه تو دیدم دارم اغراق میکنم ....ولی می تونم یه کاسه بزرگ ترکیبی شکلات کیندر و اسنیکرز و مارس و چند نوع ابنبات و درست کنم داشته باشی برای روز مبادا....خب چرا کافه میری هات چاکلت سفارش نمیدی؟نود و نه درصد وقتی هوا سرده سفارش خودم اینه....
منم زیاد با قهوه اوکی نیستم فقط زمانی میخورم که مثلا مهمان جایی هستم و میگن میخوان فال بگیرن فال اعتقادی بهش ندارم فقط خیلی فانه همش میخندی....
چی شده حالا که شیرینیجات احتیاج داری؟

مرسی... مرا همین فرمند و آناتا هم کافی ست حتی.
کیندر که خیلی وقته استعمال نکردم ولی حس می کنم الان با این شرایط باید پول خون بدهیم پاش.
اتفاقا منم انتخابم همیشه هات چاکلته. این برای مواقعیه که هات چاکلت ندارند... و جالبه خیلی وقت ها داخل منو هات چاکلت به این خوشمزگی و سادگی رو ندارند. اگر هم دارند درست نمی کنند و فقط اسمش هست.

هاااا شیرینی جات. از نظر اموزشی به مشکل بیمزه ای خورده بودم درگیر نامه نگاری های درون دانشگاهی بودم و از اتاقی به اتاق دیگر پیچ می خوردم که فرسوده کننده شده بود چون کارمند ها وظایفشون رو انجام نمی دهند و منم کمبود زمان داشتم.
الان که اینو می نویسم تموم شده دیگه و دریا آرامه و نسیم ملایمی وزیدن گرفته.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد