Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

طوفان

به طهران، طپش، امپراطور و البته باسطان، طوفان رو هم اضافه کنید!

عرضم به حضورتون که.. طهران رو اب برداشت برد. 

نه بذار:

امپراطوری باسطانی طهران رو طپش های طوفان در هم گسست.


پشت پنجره بودن و  صدای برف و بوران رو شنیدن حس عجیبی داره.

پنجره.. اینورش ارومه. زیر پتوی گرم و نرمت هستی. اونورش خیس و سرد و نا امنه.

نمی دونم چه جوریه. خسته تر از اونم که بنویسم. 

منتهای امر، حس می کنم از تنهایی شنیدن  صداهای مهیب طوفانی که الان می شنوم و داره با پنجره کشتی فرنگی می گیره خوشم می آد. 

با وجودی که هم زمان دلت می خواد مثل بچگی ها تو آغوش مادر و پدرت مچاله بشی و همه چی یهو ساکت بشه! 


یعنیا تک تک صحنه های آر ال استاین داره جلوی چشمم اپیزود می زنه امشب. همین طور کتاب سوم بودلر ها، خانه روی دماغه ی عمه ژوزفین. کاملا پرت شدم وسط خاطرات ده سال پیشم. ده سال پیشا زمستونا برف و بارون زیادی داشت و منم هر لحظه سرما خورده بودم و کم کم حداقل یه اندامم در حال قطع شدگی  و گانگرن از سرما بود همیشه. 

ترسو هم خودتی. این صداش خیلی یه جوریه! 



من از طوفان نمی ترسم

نمی لرزم

کمان من محکم تر ز هر روزی،

دو مشتم گرز 

و هر سر انگشتم هزاران دشنه خواهد شد

من این شب را

به خون دیده و سربند جنگم

روز خواهم کرد................


نظرات 2 + ارسال نظر
شایان شنبه 18 بهمن 1399 ساعت 10:54

ما هم باران آمد برق را برد

اتفاقا دقیقا داشتم فکر می کردم تهران اینه خوزستان یا لرستان شاید سیل بیاد.
خوشحالم فقط برق ببرده.

ژنرال یکشنبه 19 بهمن 1399 ساعت 21:26

پرت شدن به خاطرات ایراد نداره؛ اما قدم زدن عقب عقب به گذشته و موندن توش چرا!

متاسفانه من خیلی جا ها جا موندم
بدم جا موندم..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد