Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

قتل در آپارتمان

حاجی هولییییییییی شعت! :))))))

من الان وسط یه ماجرای بسیار جنایی هستم و خیلی برایم عجیبه.

همسایه مون به طرز فجیعی به قتل رسیده (داستانش خیلی ترسناک و رعب اوره). بله یکی از خبر های قتلی که این روز ها داخل روزنامه و رسانه می خونید یا توی شبکه ی مجازی اسکرول می کنید دقیقا همسایه ی طبقه پایین ماست! اسمش همه جا هست. ایران اینترنشنال و همشهری و... 

خیلی همه چیز عجیبه.

و یک درصد ناراحت نیستم، چون خانوادگی به شدت ادم های کثیفی بودند و خیلی ما رو اذیت کردند. تو ساختمون کل طبقه ها از دست رفتار هاشون شاکی اند و یک نفر خاطره ی خوش نداره از این ها. برای همین هم هست این همه مدت کسی خبر نداره پسرشون به قتل رسیده. جمع کرده بودند رفته بودند چند ماهی از دستشون نفس راحت می کشیدیم.

یه بار مامانم به شوخی گفت معلوم نیست  سرشون رو کدوم گوری گذاشتند مردند که خبری ازشون نیست.

دنیا دار مکافاته، این قدر خون به جیگر همه ی ما کردند تا تهش اینجور فرزندشون به قتل رسید. جزئیات قتل هنوز مشخص نیست ولی یک تیوری پرداخته شده و مضنون هست. البته که نصیب نشه مرگ همیشه تلخ و قابل ترحم هست، منتها ته دلم هیچ ناراحت نیستم. نه بویی از شعور برده بودند نه انسانیت.

حالا مادرم که بسیاری باهاشون چلنج داشت الان به شدت ناراحت و مغموم هست و کلافه از شنیدن خبر قتل. 

این خانواده بار ها با ما دعواشون شده بود و یک بار هم کار به دادگاه کشید. چه قدر پدر مادرم رو حرص دادند. لندهور های خاک بر سر چه قدر تهدید می کردند.  برای هیچ کاری توی ساختمون همکاری نمی کردند. همیشه سنگ جلوی پا بودند. دو ساله نه شارژ دادند نه هیچی. کل ساختمون همیشه هزینه ی این خانواده رو می پرداختند. خیلی نفهم وار می گفتند ما حساب نمی کنیم پول سرویس اسانسور پول نقاشی ساختمان پول ایزوگام پول نگهبان.حالا چی کار می کنید؟ ما زورمون می رسه و پول نمی دیم. واقعا یک جمعیتی از دستشون خسته بودند. پدر مادر پیر خرفت نفهم و بچه ها هم لندهور هایی با مغز خالی. همه شون هم چاق و هیکلی و زور گو. دقیقا خانواده ی دورسلی به همراه دادلی هاشون!

فرض کن تابستون می رفتند شلنگ کولر ها رو از پشت بام می بستند. به بار ما رو مجبور کردند کل خونه شون رو باز سازی کنیم به بهانه ی اینکه نم پس داده! خونه شون این قدرررر کثیف کثیف پر از دوده.

یه بار ماشین ما رو که مامانم رسما قلبش به این ماشین وابسته هست و این یک ماشین رو حتی از ترس درش نمی آریم ، شیرین با دست فرمون تخمی شون مالونده بودن (پارکینگ هامون کنار همه) و وقتی گفتیم کلی خسارت زدین به این ماشین چون این نو بوده، اصلا زیر بار نرفتند. ماشین به اون عروسکی الان یه خط روش هست و کلی از قیمتش افتاده!


حالا دیشب من خیلی بسیار زیاد خسته بودم و مغزم داشت خاموش می شد. یه حالتی که تا مرز بیهوشی پیش می رفتم و بابام طناب می نداخت و با حرفاش دوباره هشیارم می کرد.یهو گفت کیلگ کیلگ... از خواب پریدم گفتم چیه؟ گفت پسر همسایه پایینی اسمش  فلان بود؟ گفتم پدر من چه می دونم اسم احمقشون چی بود؟ دوباره خوابم برده بود بابام گفت، کیلگ کیلگ؟ گفتم بله بابا جان؟ گفت اسمش فلان بود دیگه؟ این قدر سالش بود؟ گفتم اره فکر کنم. گفت اینجا یه خبر هست درباره اش تو اینترنت.. البته نگفت خبر قتله. منم دیگه چون داشتم از خواب پاره می شدم همین جور پروندم و گفتم بابای من  این فامیلی روتینه فکر نکنم اینی که می گی باشه و بلافاصله بیهوش شدم.

گذشت تا امروز به اتفاق خانواده عکسش رو داخل شبکه های اجتماعی کشف کردیم. خودش بود. لندهور طبقه پایینی به قتل رسیده! البته ما اینقدر رفت و امد نداریم که قیافه اش یادم رفته ولی فکر کنم خودشه.


جالب اینه الان همه تو توییتر ریختند، کلی از مرحوم تعریف می کنند که بسیار مهربان بود بسیار فلان بسیار بهمان. آزارش به کسی نمی رسید! تاکسی درمی نکنید ما رو با این حرفا پشت سر مرحوم. آزارش به کسی نمی رسید؟ ساختمون ما کلا پشم بود؟ جالبه  اکثرا هم دخترن. یحتمل مرحوم لندهور توجه خوبی روی دختر ها هم داشتند.  و با سن دو برابر من کماکان بیکار مملکت تشریف داشتند و بلد بودند صداشون رو روی همسایه بلند کنند فقط. 

یعنی فقط برم بزنم زیر همه شون بگم ما هفت ساله تحمل می کردیم اینا رو، شمایی که زندگی نمی کردی با این عجایب لطفا زر مفت نزن. 

خلاصه لندهور، خیلی کرک و پر ریزونه داستانت، منتها جهنم خوش بگذره عزیزم. 

امیدوارم همسایه های جهنمی ات رو هم دق ندی یه وقت پست بفرستن.

پ.ن. به مامانم می گم حالا خوبه برن پرونده ی شکایت ما رو از سال ها پیش دربیارن بیان تو که شاکی اصلی هستی رو برای بازجویی ببرند. :))))

پ.ن. خیلی واسم جالبه که از بیخ گوشم خبر داره در سطح کشور نمود پیدا می کنه. 

پ.ن. فکر کنم هنوز تو ساختمون کسی خبر نداره!



نظرات 6 + ارسال نظر
ماتیلدا یکشنبه 28 دی 1399 ساعت 17:50

اقا برگااااام:))) چه هیجان انگیز
مرسی از مرحوم که نموره هیجانی به زندگیمون تزریق کرد
ببین ینی خانوادش رفتن این تنها زندگی میکرده؟ تازگی مرده یا خیلی وقته؟
برم توییترمو اکتیو کنم ببینم کیه:))

سلام سلاااام
سلام ببین ینی من نمی تونم بنویسم از اینجا که من هستم واقعاااااا دیگه خیلی بسیار زیاد هیجان انگیزه :)))
اصلا نمی دونم چه جور بنویسم دیگه تا حالا اینجوری قتل بیخ گوشمون نبوده
و منم که عاشق توهم زدن و هیجان هستم، اصلا یک وضعیه! توی چند ماه اخیر یکی از هیجان انگیز ترین اتفاق هایی هست که افتاده
همین که دیدم توی اینترنت این قدر وایرال شده و چه قدر چیز هایی درباره اش نوشتند که دو هزارش واقعیت نداره.

در واقع خونه ی پدری ش طبقه ی زیر ما بود، اینطورکه فهمستم خودش هم خونه داشته و تنها زندگی می کرده ولی کلا زیاد تو ساختمون ما هم می اومد و ول بود.
فکر کنم خیلی وقته مرده ولی تازه پرده برداری شده از راز قتل و قاتل یافت شده!

شایان یکشنبه 28 دی 1399 ساعت 21:00

میگم..چه طور میشه آدرس خونه ی اون مرحومو پیدا کرد؟

خونه ی مرحوم جذاب نیست، شما بفرمایید طبقه بالاشون به صرف شیرینی و شام.

ماتیلدا دوشنبه 29 دی 1399 ساعت 00:17

ولی شما زیادی به ماجرا نزدیکین ترسناکه دیگه اینجورم:/
این چجور بو تعفنش بلند نشده همسایه ها نفهمیدن؟ یا خانوادش چجور دنبالش نیومدن؟ قاتلش پیدا شده؟
البته ما تو شهر خودمون ازین ماجراهای هیجان انگیز خیلی داریم، سوسول بازیم تو کارشون نیس که دزدکی کسیو بکشن
کلیه قتل ها در ملا عام:))))
فکنم دوسال پیش بود یکی از همسایه های ما رو دقیقا جلو در کلانتری با قمه پاره کردن کشتنش:))))

شت دلم براش گرفت گناه داشت اون:((

اخه اصلا خودشون هم مدت هاست که نیستند! الان ما اولین نفر بودیم که اونم دیشب خیلی اتفاقی از داخل اینترنت فهمیدیم. باقی ساختمون هنوز نمی دونند حتی.
چیزی که فهمیدیم اتفاقا دنبال جسد هستند هنوز پیدا نشده.

باورم کن که کل امروز ما به نظریه پردازی گذشت.
از انگیزه ی قتل بگیری،
تا واکاوی گره های گذشته با این خانواده.
هی دو دیقه بابام می گه ولی خدا رحمتش کنه...
دو دیقه بعد می گه ولی یادته فلان بار اونجور کرد؟
مامانم که کل پرونده های قتل رو خونده هی می گه بیایید بیایید یه چیز ترسناک تر می دونستید فلان جای تهران فلان کس رو اینجور کشتند؟ اینقدر اعصابش خورد بود من فکر نکنم امشب به غیر از قتل و جنایت خواب دیگری ببینه.
وضعیه.

بعد دیگه اینا رو ول می کنند می آن کلید می کنن رو ما و نصایح شروع می شه! که مرحوم کوله می نداخت. شاید این انگیزه ی قتل بوده! تو دیگه کوله ننداز! ده جور اینو چرخوندند، منو نصیحت کردند از صبح.
شانسم سنش زیادتر از ما بوده ول نمی کنن هی میگن تو که کوچیک تری دیگه واقعا ارام بگیگیر بشین سر جات.
یا چه می دونم این پراید رو اینقدر درباره ش نصیحت می کنند من که خسته شدم.


ای بابا بسی ترسناکه که اون جا هم. وضع یه جوریه ادمیزاد باید خودشو قایم کنه هانگر گیمزه انگار.
این دومین قتل نزدیک به ماست تو دو ماه اخیر.
من دلم واسه اون قبلی خیلی سوخت و اعصابم به هم ریخت، اینو نه ولی.
اونو چون قاتل فهمیده بود لو رفته به پلیس زده بود کشته بودش. به خاطر سیصد میلیون.

شایان سه‌شنبه 30 دی 1399 ساعت 01:40

فک کن تلک و تلک با دم روباهی راه بیوفتم بیام

تو هم هنوز به دم روباه فکر می کنی؟ منم هنوز بهش فکر می کنم. خیلی بیشتر از اینکه روحت خبر داشته باشه.

شایان چهارشنبه 1 بهمن 1399 ساعت 01:26

تو فکر میکنی من نگاش میکنم

یه آدرس بده پست کنم برات

حاجی بدون خودت که صفا نداره اون!
اگه خودت رو هم پست می کنی باهاش، ادرس بدم.

شایان یکشنبه 5 بهمن 1399 ساعت 10:34

احتمالا تا ده روز دیگه بیام، اگه اومدم میارمش برات

یا خداااا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد