Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

اثر لیدن فراست

شاید براتون جالب باشه دونستن راز ساده ی پشت خیلی از شعبده بازی ها، مثلا اون شعبده باز هایی که دستشون رو توی اتیش یا سرب مذاب می کنند یا روی ذغال داغ راه می روند یا ...

این ها از یه پدیده ی فیزیکی ساده نشات می گیره که البته منم خیلی وقت بود فراموشش کرده بودم و امروز بعد مدت ها دوباره بهم یاداوری شد.

این اثر بیان می کنه که، وقتی شما یک مایع رو در تماس با سطحی قرار بدین که دماش خیلیییی بالاتر از نقطه ی جوش اون مایع باشه،

مولکول های سطح تماس مایع با سطح داغ فوری تبخیر می شن، و این مولکول های تبخیر شده بین سطح تماس مایع با منبع داغ قرار می گیرند.

این لایه از بخار، به سادگی تا مدتی مایع باقی مونده رو از تبخیر محافظت می کنه. چون مثل یک لایه هوا بین مایع و سطح قرار می گیره و رسانایی گرمایی هوا هم خیلی پایینه. 

و همین میشه که طرف دستش رو می کنه تو سرب داغ و شما فکر می کنید جادو کرده و فکتون می افته! طرف اصلا چیزی حس نمی کنه. نه جادویی هست نه جنبلی و یک پدیده ی طبیعی ست.

این پدیده رو توی اشپزی هم زیاد می شه دید (ما که از نزدیک ندیدیم البته، دوستان جای ما) موقعی که حجم زیادی از اب رو روی روغن خیلی داغ بریزید... دونه های اب جیز می کنن و خیلی زیبا قل می خورند کف ماهی تابه ولی تبخیر نمی شوند. و خلاصه که کلیپ هاش واقعا زیباست.


می دونی کیلگ، داشتم فکر می کردم این اثر لیدن فراست رو می شه به زندگانی هم تعمیم داد. اگر ادمیزاد رو اون حجم مایع در نظر بگیریم، این ادمیزاد وقتی با اتفاقی یا حادثه ای فراتر از نقطه ی جوشش (تحملش) مواجه می شه و یک ترومای درست حسابی می خوره تو زندگی، تا مدت ها نسبت به باقی اتفاقات و پیشامد ها بی پاسخ می شه. شما داخل حبابی از ذرات اسیب دیده ی وجودتون محبوس می شید و دیگه تا مدت ها با خیال راااااحت چیزی حس نمی کنید و نمی فهمید دور و برتون چه اتفاقی می افته. انگاری که  مولکول های نابود شده و تبخیر شده ی وجودتون از حادثه ی قبلی، احاطه تون می کنند و جلوی تبخیر بیش از حد در اثر تروما های جدید تر رو می گیرند. تا که این وجود خیلی سریع از هم نپاشه.

نتیجه، طبق اثر لیدن فراست، بیلاخ هایی که از دنیا می خورید می تونن تا حدی از بیلاخ های اینده تر محافظتتون کنند. یه لایه ی عایق از بی احساسی دورتون درست می کنند و تا مدت ها می تونید لذت ببرید اثر لیدن فراست تو زندگی تون.

تقریبا یه چیزی می شه تو مایه های مَثَل  "آب از سر گذشتن".


من با اثر لیدن فراست موافقم، یعنی از نظر عدالتی و جهان بینی هم موافقم که این اثر باید وجود داشته باشه. کسی که اون قدر بدبخت/ جسور هست که بیفته داخل محیطی فرای نقطه ی جوشش/سرب مذاب، به نظرم واقعا استحقاق این رو داره که تا مدتی رها باشه از همه چی.


و ای کاش یه دانش اموخته ی فیزیک می اومد سر راهم با هم حرف می زدیم بهم می گفت این مواردی که دارم فلسفانه می نویسم رو چه قدر تایید می کنه و نظرش در مورد فرضیه ی بنده چیست؟ خودم یه عالم دوست فیزیکی دارم، ولی واقعا نمی دونم چرا اصلا حسش نیست با اونا بیان کنم.

یاد یک خاطره افتادم، یه بار توی سفری نسبتا طولانی تو اتوبوس تنها بودم و به شدت بی حوصله و کلافه از گرما (یا سرما)، یه طور که حتی نمی شد خوابید، نفر کناری ام اومد نشست و یه دانشجوی ارشد خیلی باحال فیزیکی بود و واقعا دیگه نفهمیدم چی شد. :)))) تا خود مقصد برام  از نجوم و فیزیک و ستاره ها حرف زد و با اختلاف از مفید ترین ساعت های زندگی ام بود..، هنوز پشیمونم چرا به ذهنم نرسید و  شماره اش رو نگرفتم برای ادامه ی این اشنایی! واقعا که حیف شد و فرشته بود از اسمون افتاد جلو ما. الان فقط در مورد این تیوری لیدن فراست که پرداختم، یه کسی رو می خوام تو مایه های اوشون. نه بشناسیم همو نه هیچی، بدون پیش زمینه فقط بشینه یه چهار پنج ساعتی مخ ما رو بخوره از راز و رمز دنیا حرف بزنه و نوش جونش هم باد البته.


نهایتا این پست را با جمله ای از ریچارد فاینمن عزیز سرور همه فیزیکی ها، خصوصا کوانتومی هاشون، به پایان می برم:

"Feynman—“it is much more interesting to live not knowing than to have answers which might be wrong

"خیلی هیجان انگیز تره که بدون دونستن جواب ها زندگی کنیم تا اینکه توهم بزنیم جوابی رو می دونیم ولی غلط/دروغ باشه."


پ.ن. میشه سَووشون همایون رو فرو نکنید به گوشم یا حداقل کمتر؟ سپاس گزارم. می دونم لذت می برید. بله منم لذت می برم. نه قصدم بی حرمتی به مقام والای شجریان ها نیست. بله خودم هم فنشون هستم. فقط نه هر لحظه. اقا یکم یواش تر. واسه شما یه لحظه ست وقتی گوشش می دین، ولی واسه من اینجوریه که هشت ساعت می خوابم بیدار می شم میبینم همایون همچنان روی لوب تمپورالم نشسته و تحریر می زنه "جان پدر کجاستی"؟ بازم پیشاپیش  سپاس گزارم که کلا اهنگ ها رو خواسته یا ناخواسته شیاف نمی کنید به وجود هم دیگه. 

نظرات 4 + ارسال نظر
morad دوشنبه 22 دی 1399 ساعت 11:00

لطفن اول در رابطه با پاراگراف آخر ( پ.ن) توضیح بده تا منم داخل بحث بشم مخت بخورم
سخت درگیر آخری هستم
منتظرم خان

متاسفانه دوستان و خانواده و کلا اطرافیان در دنیای اینجانب دیگه خیلی بیش از حد از اهنگ سووشون همایون شجریان که تازه در امده بیرون استقبال کردند و مداوم در هر حالتی که دم دستشون بیاد پخشش می کنند و این عمل روی اعصاب من هست، چون اهنگه می رود داخل مغزم و بیرون بیا نیست.
همین که بالاخره بیرونش می کنم دوباره یکی پیدا می شه و پخشش می کنه برام.

این مخ، خدمت شوما. استارت.

تنها دوشنبه 22 دی 1399 ساعت 15:52

واااااااای کیلگ چه متنی پسر
پزشکی در چه حاله
بعد از سالها دارم کامنت میزارم واست
من ازدواج کردم و برخلاف اسمم شدم خخخخخخ توف
یکی از ارزوهام اینه که ببینمت

وای سلام سلام سلام!
به شرفم قسم شوخی نمی کنم، دیشب سه ی نصفه شب بود، بعد اپلود پستم نمی دونم چی دیدم توی اینترنت کجا بود اصلا ولی لحنش کپی تو بود. بعد نشستم کلی بهت فکر کردم و اینکه خیلی وقته ازت خبر ندارم و الان کرک و پرم ریخته از این تله پاتی مون.

وبلاگت چه خبر سر جاشه؟ رمز گذاشتی روش دیگه از مدتی به بعد خبری ازت نداشتم.



تنها فیلتری اومدی یاد ما فقیر فقرا کردی خبر های جذاب می دی، ولی من شیرینی نمی بینم!
کوش؟!!!!
شیرینی تون کو؟
واقعا من باید بگم تا یادتون بیاید؟
من کلا خبر ازدواج می شنفم هیجان زده می شم.
خیلی مبارکه، ارزوی شادی و نور و سلامتی روزافزون دارم. حتم دارم که این برگ از زندگی بسیار جذاب و زیبا خواهد بود. ارزو های رنگارنگم بدرقه ی راهتان باد.


شدیدا مبارکه. همیشه با همین خبر ها بیا.

منم می گذرونم دیگه به نحوی! دیگه دارم مرحله ی پروفسورا رو رد می کنم مرز های علم و دانش رو شکافت دادم این مدت

پ.ن. یادم اومد چی شد یادت افتادم. یکی بود تو مجازی گفته بود چه خوبه ادم دوست نقاش داشته باشه! و بقیه گفته بودند چه به درد می خوره دوست عکاس خیلی بهتره. و داشتم فکر می کردم من لذت دوست نقاش داشتن رو چشیدم و این بدبخت ها اصلا نمی دونند چیه. و بعد دیگه بهت فکر کردم.

morad دوشنبه 22 دی 1399 ساعت 20:52

کیگاراخان فکر نمی کنی این پستت بدآموزی داره!؟
اومدی یه نفر رفت دستش خیس کرد بعدش تا آرنج فرو کرد در قیر مذاب! یا تا آرنج فرو کرد در پلاستیک مذاب! یا فرو کرد در سرب مذاب!
باور کن کیلگاراخان به ثانیه نمیکشه تا مغز استخوانش میسوزه و دود میشه
البته من تجربه جابجا کردن گوشت در روغن داغ رو با دست دارم اما هرگز جرائت نزدیک شدن به قیر مذاب یا پلاستیک و سرب مذاب رو ندارم

morad دوشنبه 22 دی 1399 ساعت 23:12

در رابطه با آهنگ های شجریان والا منکه هیچ وقت با این سبک آواز ارتباط برقرار نکردم اصلن هم برام جالب نیس
با یه آهنگ دینگل دینگو بیشتر حال میکنم تا این آهنگها
حالا هرچی هم به من سرکوفت بزنن که تو چی میدونی آهنگ فاخر یعنی چی!
حتی با داریوش هم نتونستم ارتباط برقرار کنم
به نظر من آهنگی آهنگه که موهای تنت سیخ کنه .... همین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد