Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

وقتی به خودم اثبات می کنم "تو آنهدونیا نداری"



این عکس رو امروز در اینترنت دیدم.

لحظه ای که دیدمش یهو دلم خواست محیط اطرافم این شکلی می شد. و این اتفاق و تفکر مثل رصد یک ستاره ی نایاب دنباله داره برای من و کلی به خودم امیدوار شدم. چون لعنت بهش خیلی وقته دارم هی با خودم سر و کله می زنم که دلم چی می خواد و دلم نشسته اونور خط و می گه :"هیچی هیچی هیچی" حس می کنم ذوق زندگی به کل از وجودم رفته دو سه ساله. 


توی بخش روان پزشکی بهمون گفتند این اصطلاح رو بهش می گن انهدونیا. هیچی نخواهی و عدم لذت بردن از چیزی.  البته من خودم قبل پاس کردن روان می دونستم اینو، از ترم سه اتفاقی وسط صحبت یکی از اساتید شنیدمش و اون زمان اولین باری بود یادش گرفتم و هی خودمو مورد پرسش قرار دادم که، آیا دارم یا آیا ندارم؟ ولی تمرکز بیماری های روان بر انهدونیا باعث شد نظر باقی بچه ها رو هم بشنوم درباره ی این اصطلاح. که آره ما که همه انهدونیا داریم و ما بدبختیم و هیچی دلمون نمی خواد و همه افسرده ایم و .... و....

بگذریم از اینکه با هیچ کدومشون موافق نبودم چون خیلی ساده می شه انهدونیا داشتن یا نداشتنشون رو ازیه چیز ساده مثل انتظار و شوق برای سر اومدن قرنطینه فهمید. و اصلا راستش من کاری به بقیه ندارم، بیشتر به وجود لعنتی خودم کار دارم که از یه نقطه به خودم اومدم دیدم نمی تونم اینو تو وجود خودم با مدرک ردش کنم.


من به خودم اومدم و دیدم کمترین اینده ای متصور نیستم برای خودم، همین جور با زمان می رم جلو. بی هدفی بد دردیه. اینکه می دیدم همه ی دوستام چه اکتیو به اینده شون، تشکیل خانواده ی جدیدشون، موقعیت های شغلی جذابشون، ادامه تحصیل، مهاجرت و هر چیز دیگر مرتبط با اینده فکر می کنند ولی با اختلاف من اصلا فکر نمی کردم. 

یعنی حتی برام مهم نبود امسال فارغ التحصیل بشم یا دو سال دیگه. چون برای بعدش خیال خاصی ندارم. برام بحران کرونا ابدا مهم نبود. 

من حتی دیدم برام فرقی نمی کنه که پول نداشته باشم با اینکه فردا یه جایزه ی هنگفت مالی ببرم یا حتی خودم خیلی پولدار باشم چون هیچ کار خاصی تو ذهنم نیست که با پولم انجام بدم، 

یه روز وسط تالار درس به خودم اومدم دیدم که همه ی دوستام دارند درباره ی حسرت داشتن پورشه کاین نظر می دهند و من دارم مثل ماست نگاهشون می کنم و حس نمی کنم اصلا دلم بخواد پورشه کاین داشته باشم(پستش رو دارم هنوز، اون روز این قدری حالم گرفته شد ازین قضیه هیچ وقت منتشرش نکردم قضیه ی دو سال پیش ایناست)،

حالم که از سفر به هم می خورد،

دلم که برای هیچ چی و هیچ کس تنگ واقعی نمی شد،

حتی غذای محبوب نداشتم دیگه و مادرم اخیرا دراومده بود که بزنم به تخته چه خوب شدی کیلگ کتلت می خوری کوکو می خوری!

از این دم دستی ها اصلا بگذریم،

من به خودم اومدم دیدم حتی نوشتن رو دوست ندارم دیگه، کد زدن رو که زمانی به کامپیوترم سجده می کردم الان حس می کنم چه پوچ بوده، دیدم حتی کمک کردن رو رها کردن باقی انسان ها از رنج رو برخلاف اینکه دم می زنم ازش واسم مهم نیست، حتی حیوونا. حتی پدربزرگ مادربزرگم رو حس می کردم اونجور که باید دوست ندارم دیگه.


ته تهش این بود که نشستم با خودم فکر کردم، نوبل ببری چی؟ نسبت به نوبل بردن هم حس نداری؟ لذت نمی بری اگه نوبل که دیگه ته افتخار بشریت هست رو ببری و برای همیشه اسمت جاودانه بشه؟ و بگم مسخره م نکنید، این پنج شش ماه اخیر این  شاید تنها چیزی بود که یکم بهش فکر کردم توی رویا پردازی هام و پس زمینه اش چندان بد نشد. دیدم برای نوبل بردن می تونم ذوق ایجاد کنم تو وجود خودم.

کلا برای همینم خیلی حس پیری می کردم. چون خوب شبیه جوون های امروزی نبود چیزی که از خودم می دیدم. 

صرفا نشستم که بگذره.

طبق همون یاروی معروف که می گه زنده مانی می کنیم نه زنده گانی.من دقیقا تبدیل به این جمله شدم مدتی.



ولی امروز..

اون لحظه ای که این عکس رو دیدم

لعنتی خر

برای اولین بار توی یک مدت طولانی حس کردم یک چیزیو با تمام وجودم می خوام و اگه داشته باشم اون شرایط رو بی نهایت لذت می برم. پس بعد از مدت ها تا حدی خیالم راحت شد انهدونیا ندارم! چون این الونکه رو با تمام وجودم  می خوام!!!:دییییی


اون لحظه دلم خواست اطرافم این شکلی می شد به همین تنگ و ترشی و کوچیکی. با وجودی که از محیط کوچک تنفر دارم. با این ترکیب رنگ و چیدمان وسائل. با همین دیوار های گچی سفید و محکم و ساده.

و بعد قرنطینه ام می کردند به خاطر کرونا اینجا. به مدت نا معلومی که خودم بگم سر بیاد. تنهایی. 


پ.ن. که بدون بالشت خودمو پرت کنم رو همون قالی وسط، درحالی که پرز فرش فرو می ره توی صورت و دست و پام، و بخوابم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد