Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

حتی اگه فیلید

پ.ن. ولی انصافا هایپر ونتیله شدن و خفگی و گرمای زیر ماسک رو که در نظر نگیریم، بنده ماسک زدن خیلی مورد علاقه ام بود از بچگی. حالا هر ماسکی. از اون ماسکِ ماسک (اون شخصیت زرد و سبزه کارتون بچگی ها) و اسپایدرمن ها و بن تن و کدو هالوین ها بگیر تا ماسک جراحی و الان هم که به مناسبت کرونا. جان خودم اینقدر برای اساتید و بچه هایی که ازشون بدم می اد زبون درآوردم این مدت، و واقعا خوش می گذره. امتحانش کنید.

کنار استادی که خیلی ازش متنفرید می نشنید، در فاصله ی یک متری بغل گوشش برایش زبان در می اورید، و بدین شکل ادای احترام می کنید. من قبلا ها ادای احترامم به کسایی که این شکلی از صمیم قلب دوستشان دارم این بود که وقتی کنارشون می ایستادم، دست می بردم در جیبم و بعد انواع کامبینیشن های (ترکیب های) مختلف انگشت هام رو پیاده سازی می کردم براشان. الان مدتیه دیگه به این روش تغییرش دادم. قبلش می توانستیم این طور کنیم؟ نه بدیهتا.  اینا همه نعمت کروناست ها.


از ادای احترام که بگذریم، خنده ست! کی می شد این قدر راحت خندید همه برج زهر مار بودند. الان هر کی خنده هاش مال خودشه . مجبور نیستی به کسی جواب پس بدی چرا خندیدی، دیگه کسی ازت نمی پرسه اگه چیز خنده داری هست بگو منم بخندم (خب احمق جان معلومه چیز خنده داری هست که خنده تحریک شده! :)))) ) در عوض هر وقت عشقت کشید لبخند دندان نمای بناگوشی می زنی اصلا کسی نمی فهمه که بخواهد بازخواستت کنه! به محض اینکه موضوعی برایت مسخره باشه، می تونی بروز بدی. مثلا من خیلی رفتار های مریض ها گاهی گیج بازی هاشون گاهی مدل رفتارشون نا خوداگاه برایم خنده داره. خسته شدم این قدر ادای احترام کردم نخندیدم. الان به راحتی می خندم بهشون و هیشکی هم نمی فهمه.

یا مثلا اون روز یه مریض حال خراب راه افتاده بود اومد جلوی ما به استادمون (که از قضا دل خوشی ازشان نداشتم) اینقدر فحش های ابدار و زیبا داد... یا یه بچه یازده ساله اومد به یک استاد دیگه گفت ما الان نیم ساعته اینجا تو اتاقت نشستیم چی کار کردی؟ فقط حرف زدی خب وظیفه ات رو انجام بده علافمون کردی!

و من تو هر دوی این موقعیت ها، اینقدر از زیر ماسک خندیدم که دل و روده نمانده بود برایم. البته کاملا هم بلدم طوری بخندم که چشم هایم چروک نخوره و کسی نفهمه. ولی فرض کن ما ماسک نداشتیم. من همه ی این خنده ها رو از دست می دادم. حیف می شد نه؟

مرسیکرونا!


نظرات 2 + ارسال نظر
شایان شنبه 14 تیر 1399 ساعت 03:23 http://florentino.blogsky.com

آزمایشگاه انگل داشتیم، ردیف اول بودم داشتم به استاده می خندیدم، گفتی آقای فلانی فکر نکن ماسک زدی نمیفهمم داری میخندی هاااا

گوشه ی چشم هات چروک خورده بوده.
یا شاید هم ماسک نازک؟
نترسان من را خنده اکیه بنده کلی زبان دراوردم برای استاد.

شایان یکشنبه 15 تیر 1399 ساعت 03:16

گوشه ی چشم و تغییر حالت ابروان زیبام.
تو عینک داری زیاد مشخص نیست!


عععععععع، چقده باهات حرف نزدم کثافدِ بی شور

می دونم،
کم لطفی از منه، شدیدا ببخشید.
دلم تنگ شده برای دوران قدیم.

+ یادم رفته بابا من نه تنها عینک دارم، شیلد هم دارم. کلا چیزی از صورتم برای ارایه باقی نمی مونه. :)))) حتی باز و بسته بودن چشمام هم به خاطر رفلکس چند باره ی نور مهتابی ها از فاصله ی یک متر دور تر مشخص نیست. راحت می خوابم سر مورنینگ ها. هر چند وقت یک بار از خواب بیدار می شوم کله تکان می دهم و راند بعدی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد