Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

آبگوشت هایی که ارزشش را دارند

من آبگوشت کنار مادر و ایزوفاگوس و پدر را از دست دادم. فرصتی که کم پیش می آید. یک بار در قرن که دور هم جمع باشیم و کلاس نداشته باشیم و کار نداشته باشند.

ولی حس می کنم ارزشش را داشت. هر بار که چیزی را جایگزین چیز دیگری می کنم، این طور با خودم چرتکه می اندازم. 

و هاع. امروز یک متن طنز عاشقانه برای رفیقم خواندم. تهش گفت، اگر بگویم مو بر تنم سیخ شده باور می کنی؟ طنز نوشته بودی ولی دلم گرفت.

یاد محبوب از دست رفته اش افتاده بود.

دمغ بود ها ولی من خوش حال شدم. بی رحمی است؟ از بازی کردن با روح و روان ادمیزاد ها خوشم می آید.

احساس می کنم کار سختی است که از هر کسی بر نمی آید. 

و حس قدرت می دهد. عجیب. 

قلم بزنی، بخندند، بگریند، عصبانی بشوند، مشت و لقد پرت کنند، به هوا بروند، مو به تنشان سیخ شود...

خودم هم خود را مدیون نویسنده هایی می دانم که مو را بر تنم سیخ کرده اند.


روز های خوبی هم هست، نوبت تو نیست که قاب آویز سالازار را گردنت کنی...

و آسمان پر از آفتابگردان و گل یاس و پشم های گوسفند است.

روزهایی که از دست دادن آبگوشت ارزشش را دارد. 

نظرات 1 + ارسال نظر
M R پنج‌شنبه 21 آذر 1398 ساعت 22:44 http://mostafaid3.blogsky.com

پیدات کردم میای کامنت میذاری در میری
نشونی هم نمیدی
وایسا ببین چی کارت میکنم

خاک عالم. آروم جوون.
آقا من چی کاره بیدم؟
ببین فحش و اینا اگر بخواهم بنویسم اسم خودم را عمرا نمی گذارم.
ترسو تشریف دارم چون.
پس کامنت نسبتا بدی نباید بوده باشه.
ولی آره از یک جا به بعد کلا دلم نخواست آدرس وبلاگ بگذارم،
هم اینجا شلوغ می شد و نمی رسم رسیدگی کنم و دلگیر می شند آدمیزاد ها،
هم اینکه وبلاگ ها خودشون رو موظف می دونستند چون من کامنت می دهم بیایند کامنت بگذارند که حرکت منطقی ای نیست برای من.

حالا چی برایت نوشته بودم؟ یادم نمی آد.
حتی بر نمی گردم جواب کامنت ها رو بخوانم. رها می کنم در راه پروردگار. کیفشم بیشتر.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد