هی کیلگ. می تونی اون حجم از بی پناهیی رو متصور بشی، وقتی پشت فرمونی و افتادی داخل یک خیابون یک طرفه ی شلوغ...
می بینی همه ی ماشین های اطراف می دونند که درست پیچیدند داخل خیابون و مسیرشونه... با صبر ترافیک رو تحمل می کنند. ولی تو تمام مسیر... فاکینگ تمام مسیر.... داری به این فکر می کنی که نه تنها مسیر تو نیست و داری هر لحظه از مقصدت دور و دور تر می شی، بلکه دیگه دور هم نمی تونی بزنی چون یک طرفه ست و محکومی به تحمل ترافیکی که تهش یه هیچی بزرگه!
پ.ن. هر لحظه دوست داری بکوبونی به شیشه های ماشین... جلب توجه کنی. آهای! کمک! من اشتباه پیچیدم... و هیشکی نمی ره عقب تا از خیابون یک طرفه خارج بشی.
نفهمیدی؟ اونا تو مسیر دلخواهشون هستند.و همینه که مهمه.