Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

لانه ی جاسوسی

به همین سوی چراغ،

من تا وقتی ابتدایی بودم و می شنیدم تسخیر لانه ی جاسوسی امریکا،

تصورم این بود که آمریکا یک باز گنده ی سیاه شکاری نژاد آمریکایی داشته که باهاش از ایران جاسوسی می کرده و این باز بین دو کشور می آمده می رفته خبرچینی می کرده.

اوج تخیلم انجا بود که فکر می کردم در روز کذایی یک سری جوان غیور و شجاع رفتند لانه ی اون باز را داخل ایران روی یک درخت خیلی بلند تو قله ی دماوند پیدا کردند و پرنده را کشتند و لانه اش خراب شد و دیگه آمریکا نتوانست از ما جاسوسی بکنه.


و همیشه این شکلی بودم که... شعت. چه بی انصاف هایی بودند. هر چی هم بود، اون باز گناه داشته که کشتنش! که اصلا چند نفر به یک نفر؟ این همه آدم ریختند سر یک باز؟

این داستان که از نظرم بدیهی بود به قدری با واقعیت های موجود دور و برم و اخبار و همه چی هم خوانی داشت که هیچ وقت هیشکی نفهمید من از لانه ی جاسوسی آمریکا صحبت می کنم بدون اینکه بدونم هیچ باز شکاری آمریکایی خبرچینی این وسط وجود نداشته.

خب کاملا رواست  برند بمیرند با این نام گذاری هاشان. لانه؟ 


پ.ن. نمی دونم چرا. ولی هیچ وقت به هیچ پرنده ای غیر از باز فکر نکردم برای این جریان. همیشه باز بود. همیشه.




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد