از زمانی که پست قبل رو انداختم اینجا خوابیدم تا خود الآن.
حس می کنم سه روزی گذشته،
و احساساتم خیلی کم رنگ شده.
آب بندی شدم ظاهرا.
این مخم قاطی کرده بود ها.
یعنی واقعا مدرکم رو که بگیرم برای هر مرضی علاوه بر دارو، یه خواب اضافه هم تجویز می زنم.
خواب همه چیز رو درمان می کنه. آنستلی.
شاید خیلی از کسانی که زدن خودشون رو کشتند، از معجزه ی خواب خبر نداشتن. شاید اگر فقط یه دیازپام می خوردند و دو ساعت می خوابیدند، الآن خیلی چیز ها براشون فرق می کرد.
الآن باز تبدیل شدم به همان همیشگی.
یه گولّه ی امید که دست و پا در آورده و کلی انرژی داره و فقط سفیدی ها را می بینه.
به جای کیلگارا باید امید می بودی...
هستم دیگه. امید تر از من تو پیدا می کنی اینجا؟ :دی