Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

پراید یا ۲۰۶؟

منطق من برای اینکه پراید بهتر از دویست و شیشه:


"قفل مرکزی دویست و شیش یک حالت سیخی داره که وقتی می خواهی دستت رو از پنجره بندازی بیرون با ارگونومی دست جور نیست و مثل میخ می ره تو دستت. پس پراید بهتره چون قفل مرکزی ش با ارگونومی بدن آدمیزاد جور تره و حس نمیکنی یه چیزی از پایین داره بازوت را سوراخ می کنه می آد بالا."


حالا تو یک گونی دلیل برای من بیاری که دویست و شیش بهتره، من با همین یه دلیل می چسبم به پراید.

چون خیلی مهمه.

ماشینی که نتونی دستتو ازش بندازی بیرون، چه به درد می خوره حالا موتورش هرچی می خواد باشه. 


هیچم حرکت لات و لوتی ای نیست. هیچم با کلاس آدم تناقض نداره. هیچم مختص طبقه ی متوسط رو به پایین و راننده تاکسی ها نیست. این ها چیه کردند تو ذهن ما.

به نظرم کودک درون اون کسانی که دستشون رو از پنجره می اندازند بیرون ده هیچ جلو هست از بقیه.

کاری هم به خلاف قانون بودنش ندارم. 

اصلا پنجره اختراع شده دست رو ازش بکنی بیرون پس برای چی هست اصلا.

رانندگی هم که می کنم خیلی رو این قضیه دقت به خرج می دم. آدم هایی که دستاشون از پنجره بیرونه خیلی تو نظرم شاخ و کول ترند.

بعد دقت می کنم که هر کس به چه نحوی دستش رو انداخته بیرون. کی مشت کرده انداخته بیرون؟ کی انگشتاشو باز نگه داشته که باد بره لای دستش؟ کی از آرنج خم کرده؟ کی از آرنج خم نکرده؟کی دستش عمودی شده؟ کی افقی شده؟ کی می ماله به بدنه ی ماشین؟ کی می ماله به لبه ی پنجره؟ کی سیگار لای انگشت های دستشه؟ سیگار لای چندمین انگشت دستشه؟ کلی با دیدن این حالت دست آدم ها پشت فرمان درباره شان فکر می کنم.


من البته بچه بودم، خانواده باید می چسبیدنم خودم رو از پنجره پرت نکنم بیرون از شدت ذوق. یعنی ما همیشه سر این موضوع دعوا داشتیم. نمی شد من سوار ماشین بشم و دعوا نداشته باشیم درباره ی پنجره.

حالا اینکه در این سن به بیرون انداختن دستم از ماشین اکتفا می کنم، خودش خیلیه، قدر بدونند.

یه پنجره رو هم می خوان از ما بگیرن! چوت.

سان روف. اگه روزی یه ماشین بیاد که تویش برای راننده سان روف اتوماتیک بذارند (یعنی خودش خود به خود ببرت بالا بیارت پایین، کله ت بزنه بیرون از پنجره ی سقف) من حاضرم سعی کنم به دستش بیارم.

از این ماشین های بدون سقف رو نمی گم ها، اونا حسش نیست، یکم حس عدم امنیت داره که کل وجودت داخل باد باشه. همون تا حد کله و دست کفایت می کنه.

نظرات 1 + ارسال نظر
حمید جمعه 25 مرداد 1398 ساعت 21:28 http://www.khodrofanni.blogsky.com

این یکی از قشنگ ترین پست هایی بود که لابلای این همه وبلاگ خواندم!

اگه اجازه بدین من یه کپی ازش بگذارم توی وبلاگم

وااااو عخییییییی بابا یعنی می گی فکر های غیر تخصصی من طرف دار داشت؟
نوش جونت بابا داداش. مرسی. منم حال کردم با این کامنتت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد