Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

ما رو مار

این شانس ما رو مار گزیده.

به خدا ..

بعد سه چهار سال با چند تا دوستای قدیمی رفتیم دیدار داشته باشیم،

زااااارت استاد بهداشت جلوم سبز شد!

هر استادی هم نه، استادی که مادرم رو می شناسه، خودمو. ده بار ازم تعریف داده، پیش همه چپ و راست من رو بزرگ می کنه، پیگیر کار هام هست، در این حد که می آد بهم می گه دکتر من اسمت رو فلان جا دیدم فعالیت کرده بودی آفرین، براش تبریک روز استاد می فرستم و این حجم از روابط..

یعنی بگم یک استاد هست که درست حسابی من رو می شناخت و خودجوش دوستم داشت، همین بود.


و من به آکوارد ترین حالت ممکن برخورد کردم. افتضاح. گند. روابط اجتماعی زیر خط فقر.

اول که مغزم قاطی کرده بود که این کیه. 

بعد از ده سال که بالاخره مغز مبارکم شناسایی کرد، اینقدر خجالت کشیدم و سرخ و سفید و زرد و سبز و بنفش شدم که هیچی.چشمام هم که یا رو زمین بود یا تو آسمون. موندم چه طور شناختم اصلا!

تهش نهایت احترامی که گذاشتم این بود که دست بر قلب فرمودم سلام خانم دکتر خوب هستید و بدون اینکه ذره ای برم نزدیک تر یا تغییر جهت بدم، فرار نمودم. 

بعد هم طبیعتا آب شدم رفتم داخل زمین.

اینقدر پنیک اتک کرده بودم، دوستم می گفت بنده خدا هیچی نیست آروووم آرووووم هوووش حیوان حالا خوبه ماییم باهات کس دیگه ای نیست از چی هول کردی.

کلی باهام شوخی کردند سر این قضیه که حالم خوب بشه ولی اینقدر اعصابم به هم ریخت کلا رم کردم تا آخرش، کوفت اون حیوانکی ها هم شد.

حس وقتایی رو داشتم که مامانم دم امتحان ترم برام کتاب خوندن رو غدغن می کرد و کتاب داستان رو می گذاشتم لای جزوه و وقتی کسی می اومد داخل اتاق طوری هول می کردم که هرکی بود فکر می کرد مثلا دارم رمان پورنی چیزی می خونم با اون ریخت و قیافه!


حالا اینم نگم که در اصل ما مچ استاد رو گرفتیم. فکر کنم استاد مجرده و تا جایی که رویت شد، داشتند قدم قدم زنان به همراه یک نفر به خصوصی طی المسیر می کردند که واقعا به من چه. چون من فعلا حجم برقراری روابط اجتماعی م رو می خوام از پهنا ده دور تو حلقوم خودم فرو کنم تا آرام بشم.


کیلگ خر! به چشمانت بیاموز استاد ها هم پارک می روند.


حالا اون کسی که از دوی دبیرستان منتظرشم ببینمش رو هیچ وقت دیگه تو خیابون ندیدم. این یه استاد که نباید تو وضعیت نا متعارف شخمی ما رو می دید، دید. چه دنیایی شده.

یه چیکه آبرو داشتیم. اینم از این.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد