Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

کمر سامسا را چه کسی شکست؟

درب حمام رو باز کردم، گفت "خرچ"

درب رو بستم، باز گفت "خرررچ"

غیژ حاصل از کمبود روغن نه ها، خررررچ.

رفتم دقیق چک کنم. پشت لولا وایستادم تاببینم این صدای بدیع حاصل چه چیزی می تواند باشد.

برای بار سوم، درب رو باز کردم،

"خررررچ" سوم رو که شنیدم، یک موجود سیاه رنگ از لای لولا حرکت کرد و اومد بیرون.

بله. خودش بود. او سوسک بود.

و بخوام بگم، موهای تنم تقریبا به اندازه ی اون باری که پاهام رفت روی پای گربه، سیخ شد.

حس می کردم کمر گره گوار سامسا رو زدم شیکوندم با باز و بسته کردن متوالی درب.

کدام سوسک احمقی می ره لای لولای درب؟

این قطعا خودش بود.

گره گوار سامسا بود.

و من زدم قطع نخاعش کردم. 

چون سه بار گفت خرچ.

قبلا دبیرستان بودم، یک بار چون عینک نداشتم پاهام روی سوسک رفته بود. از حس چندشناک حاصل از لگد کردن محتویات شکمش که بگذریم که البته فکر کنم همه دارندش، ناراحت نشدم اون بار. چون هنوز گره گوار سامسا رو نمی شناختم.

ولی امروز ناراحت شدم.


بعدا باید یک پست ویژه حول محور :"من ترسو نیستم، ولی سوسک ها را هم نمی کشم" بذارم. چون خیلی عمیقه برام موضوعش، نمی تونم الآن همین جور تایپ کنم و بره.

ولی آره دیگه، هی هرچی بیشتر فکرش رو می کنم ناراحت تر می شم. شما که خرچ رو نشنیدید، من شنیدم! ایشالا که اسکلت کیتینی مقاومی داشته رفیقمون.

خوبه زنده موند و رفت. وگرنه که الآن خدمتتان عزاداری داشتیم در وبلاگ.


پ.ن. یک کتابی هست: "سالار مگس ها/ lord of the flies" دلم می خواد اگر ترجمه شده، گیرم بیاد و بخونمش. قطعا از کتاب هایی ه که اسمش مهم ترین معیار خوانشش هست برام. 

هورا چک کردم، ترجمه شده.


پ.ن بعدی. من فکر می کردم واقعا جوکه، تا وقتی که امروز واقعا کلیدم رو از توی یخچال پیدا کردم. دیگه جوک نیست. 

با این اوصاف هنوز امید دارم اون یکی هم پیدا بشه. کاش تو خانه باشه فقط. خواهش می کنم. تو خانه باش فقط. جان من. مرگ من.


نظرات 12 + ارسال نظر
شایان پنج‌شنبه 11 بهمن 1397 ساعت 17:57 http://florentino.blogsky.com

کیلگ بعد "مفید در برابر باد شمالی" کتاب پیشنهادی نداشتیااا..اونو خیلی خوشم اومد. باز بپیشنهاد plz

هوم.
خب باید یه چیزی بخونم که وسطش یادت بیفتم و حس کنم خودتی ، بعد پیشنهاد بدم.
و در ضمن شلوغ هم هست سرت خب.

منم مدتیه زیاد نخوندم کتاب و تنبل شدم.

ولی یادش به خیر. اونو به دو نفر پیشنهاد دارم.
هر دوتاتون دارین قربون صدقه م می رید هنوز که هنوزه. :-" محال بوده من کتاب پیشنهاد بدم به کسی با وجودم حال نکنه. به هر حال منم هر چی نشدم ولی تو یه چیزایی تخصص دارم. مثلا کتاب پیشنهاد دادن به ملت. :))) هاه.

یاقوت پنج‌شنبه 11 بهمن 1397 ساعت 20:38

امروز خواهرزاده کلید کرده که قسمت ای یک تا چهار هریو بخره .. هرچی گشتیم نداشتن .. قراره براش دان کنم دان کنم براش ... دیدیشون ؟!.. اگه دیدی آیا مورد منکراتی نداره که بدون چک کردن بهش بدم یا نه .. ممنون .. اگه میشه جواب بدین .. چون امشب بهم وقت داده...

سلام،
اگه می شه جواب بدین رو کجای دلم بذارم یاقوت؟ :))))
نه شدیدا نمی شه. :))))))

آقا یک تا سه اکیه.
چهار نه ولی. خیلی ریز قبل کریسمس زیر نارگل ها یک سری صحنه هایی داره اگر کاملا فیلم باید پاک باشه. :)))))
دوبله دانلود کنی، فکر کنم خودشون سانسور دارن.

استا پنج‌شنبه 11 بهمن 1397 ساعت 20:44

این کتاب «مفید در برابر باد شمالی »از این کتابای عاشقانه ی کسل کننده که نیست؟دارم وسوسه میشم بخرمش اما موضوعش باعث شکم میشه
کتاب تو برای کدوم انتشاراته؟

هوم...
اول به من مثال بزن از "این کتابای عاشقانه ی کسل کننده" که بتونم راهنمایی ت کنم.
در مورد بابالنگ دراز هم نظرت رو بنویس که بیشتر دستم بیاد سلیقه ت.

استا پنج‌شنبه 11 بهمن 1397 ساعت 21:28

مثلا اصلا با کتاب یک عاشقانه ی ارام نتونستم ارتباط بگیرم.سی برگ بیشتر ازش نخوندم و از ۹۵ تا الان منتظرم مودش بیاد تا بخونمش.
کتاب بابا لنگ دراز خوب بود بنظرم.

اوه نه بابا. همچین نوشتی "عاشقانه ی کسل کننده"که گفتم اکی با اون گاردی که اومدی جلو هرچی هم بنویسم بازم خوشت نمی آد.
یک عاشقانه ی آرام رو نخوندم ولی می دونم فضاش طرف دیگه ایه کلا.

مفیدو می تونی بخونی.
این کتاب اصلا راوی نداره. یا شاید بگم چند تا راوی داره بهتر باشه. زاویه دید عوض می شه. و دنیای مدرن هم هست که خب کمک می کنه بیشتر ارتباط بگیری باهاش.
من خودم می خواستم یک پست بذارم درباره ش، هیچ وقت فرصت نشد.

با توجه به اینکه می دونم وبلاگ خوندن رو خیلی دوست داری،
وبا اضافه کردن اینکه بابالنگ دراز "خوب" بود،
حداقل تضمینت می دم که چندشت نخواهد شد و ول هم نخواهی کرد.
ولی حالا خوشت هم نیومد نیا بزن ما رو بکش. سلیقه ها متفاوته به هر حال.

یاقوت پنج‌شنبه 11 بهمن 1397 ساعت 22:04

:))) ببین جواب داد درخواست محترمانه م...
آقا خیلی ممنون...

نه بابا فعلا یه مدته من امتحان دارم، از ترس حجم زیاد امتحان دارم تند تند کامنت جواب می دم.
تاثیری نداشت این بار، نمی نوشتی هم جواب داده می شد. :دی

شایان پنج‌شنبه 11 بهمن 1397 ساعت 23:19 http://florentino.blogsky.com

آیدا نخون به سلیقه ت نمی خوره فحش کشمون میکنی :))*

/*نه بذار اون یه درصد شانسمون رو امتحان کنیم.*/

آیدا جان بخون. حرفای اینو ولش کن.
ولی یه درصد خوشت نیومد منو نزن، خب؟

شایان پنج‌شنبه 11 بهمن 1397 ساعت 23:50 http://florentino.blogsky.com

من دخالت نمی کنم.
فقط میگم بخون اگه خوش آمد آن کتاب بر طبع شما درودی بر ما فرست و گر نیامد دو صد لعن بر کیلگارا

حاجی تو اومدی اینجا اسم کتاب رو اعلانیه عمومی دادی،
دنیا برعکس شده ها!

jud جمعه 12 بهمن 1397 ساعت 03:00

آره آره چهارش یه صحنه ی ملویی داره که هری توی حموم کنار میرتل گریان عزیز دلم داره سعی میکنه یه چیزی رو پیدا کنه .اما فک کنم اون نارگل ها توی پنجشه،نیست؟!محفل ققنوس و این حرفها؟

و اینکه ببخشید خودمو نخود آش کردم:دی

عح. اشتباه گفتم خاک هفت عالم به سرم ..
خیلی اشتباه ضایعی بود.
خیلی حواست جمع ه جود. جا داره اون اصطلاح ای کَلَک مادرم رو اینجا به کار ببرم. عالی بود، حسودیمان شد به شما. مغزمان فسیل شده.

یاقووووووت بیا راست می گه جود.

فکر کنم به حرف من گوش کرد، گفته بود تا امروز جواب بدین.
الآن چهارو نمی بره براش. ای بابا.
یاقوووووت ببر براش، چهار پاکه.
میرتل رو هم حساب نمی کنیم. اکیه اون صحنه. فقط هری یکم بالا تنه ش لخته، که چیزی نیست. شیخ تایید می کنه.

شایان جمعه 12 بهمن 1397 ساعت 08:57 http://florentino.blogsky.com

معرف تو بودی دیگه...اگه تو نبودی من تا هزار سال دیگه هم این کتاب نمی دیدم. اگه هم می دیدم میگفتم شر و وره اصلا نمی گرفتم که بخونم :|

معرف به شخص شخیص شما من بودم.
به بقیه معرفی نکردم که.
آوردی گذاشتی تو کاسه م.
حالا می گی خوشت نیومد لعن بر کیلگ. :₩

ولی آره دیگه جزو کتابای کشف نشده ست. مفتخرم من باب تعریف هات. حس می کنم خودم کشفش کردم تو ایران. :)))) یس.

انتشاراتش هم فکر کنم خورشید بود (؟) که اصلا یک وضعی بیا و ببین. تو نمایشگاه خیلی گناه داشتند. یه غرفه ی نمور و کوچیک که فقط خود یارو توش جا می شد بشینه. کلی اون مسئولش نشست برام درد و دل کرد که آره کسی قدر نمی دونه و کسی نمی خره و عای من چه قدر بدبختم و اینجا ترجمه و نویسندگی رو قدر نمی دونند و فلان.
واقعا هم پر بود اون بشر. اطلاعات در حد بنز. تسلط رو کتاب ها در حد لالیگا اسپانیا. یعنی من هرچی می گفتم ببینم از جایی می شه بهش نفوذ کنم، باز دو قدم جلو تر بود.

هیچی دیگه منم رفتم کل غرفه ش رو ازش خریدم راحتش کردم.

حالا ببینم ملت عشق رو ملتمون کی تموم می کنند تا اینم شاید یه روز بتونه کشف بشه. البته می بینی، آیدا شنیده بود از قبل. فکر کنم کشف شده دیگه.
خودم که اسمش رو شنیدم فکر می کردم ادبیات ژاپنی چینی چیزی باشه. اتریش رو واقعا فکر نکرده بودم.

# ببین یه پست درباره ی سوسک گذاشتم، می خواستم بهش توجه بشه. چقد شیک زدی منحرفش کردی.

استا جمعه 12 بهمن 1397 ساعت 21:13

این پیج رو ببین،شاید خوشت بیاد:-)
Soosak_ha

سوسری ها حتی. :))))
می بینم الآن.

استا جمعه 12 بهمن 1397 ساعت 21:15

و ممنونم که با وجود اینکه با هندل استا کامنت میذارم اسمم رو می نویسید:/واقعا ممنونم بچه:/

اینم تقصیر شایانه حتی! اومد گفت انداخت اندر دهان ما.
من اصلا آدم های واقعی رو هم با اسم اصلی شون صدا نمی زنم.
حالا اینا بمونه، ازین به بعد به زبونمون آموزش می دیم درست گردش کنه.

بچه هم خودتونید با کمال احترام،
بنده آدم بسیار بسیار بسیار بزرگ و مهمی هستم.

استا جمعه 12 بهمن 1397 ساعت 21:28

بچه ها بود البته،«ها»ش جا افتاد!!!

بیخ،
راستی دیدم سوسکا رو.
کم بود چه قدر. :دیییی
ولی عجب کپشن هایی، جان.
آقا اگه آشناعه، مراتب ارادت ما رو بهشون برسونید. خیلی باحال بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد