Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

اسید معده ام چگونه در شبی زمستانی، مرا هضم کرد

به همین گونه که مشاهده می کنید،

بنده الآن در حال خیالبافی برای ماست خوردن (بدون دست و برای رفع گشنگی) هستم.

و تا در وبلاگ، امشب هسته ی اورانیوم شکافت داده نشود، از پایداری نخواهم ایستاد.


راستی من امروز یک حقیقتی در مورد وجود خودم کشف کردم. بنده بر خلاف آروغ های بسیار بسیار آزاد اندیشانه م، اصلا توانایی "نه شنیدن" رو ندارم. فکر می کردم دارمش. سینه سپر می کردم و ارشاد می کردم که کام آن داشته باشید بابا. خجالت بکشید که ندارید. مگه آدم نیستید؟ مگه عاقل و بالغ نیستید؟ و فلان های دیگر،

منتها امروز فهمیدم، مدت هاست هیچی از هیشکی نخواستم. قرن هاست(؟).

اون قدر گذشته، که یادم رفته نه شنیدن چه حسی می تونه داشته باشه. 

تمام این مدت ها من اون قدر از نه شنیدن تنفر داشتم که صورت مساله رو برای خودم پاک کرده بودم. یه تخته پاک کن، اون قدر حرفه ای که سال ها تونستم پشتش سنگر بگیرم و فکر می کردم نه شنیدن چیه مگه. ولی امروز یادم افتاد که آره سخته، چون  توش یه چیزایی هست چروک دهنده. طبیعتا وقتی از هیشکی هیچ درخواستی نکنی، نه هم نمی شنوی هیچ گاه. ورودی صفر، خروجی صفر.


البته اینم کم تاثیر نداشت که طرف مقابلم خیلی هارش و پرخاشی گفت نه. انگار که  به چه حقی جرئت کردم کلا مطرح کنم. اینم از نظر روان شناسی غلطه. ولی غلط ترش که فعلا منم.


والا این شکلی بودم که: "مطمئنی گفت نه؟" و به زبون آوردم که:" باشه پس... مرسی به هر حال." و مغزم بهم می گفت: "باورت می شه؟ گفت نه. بهت گفت نه! بی لیاقت. بی انصاف. نا رفیق. بی معرفت. دارم برات. خیلی قدر نشناسی. حیف من! حیف من که این همه در حق تو لطف کردم."

فکر کنم اینقدر قیافه م تو هم رفت که طرف مقابلم افتاد به معذرت خواهی کردن. و من همین طور که داشتم با سر و دست و پا پس می زدم که"مگه خلم که ناراحت شم. برو آقا. خوب گفتی نه دیگه! نمی تونستی دیگه. مگه چی شده حالا. زور که نیست."  و گشاد ترین لبخندی که بلد بودم رو فیک می کردم (که گویا کارگر نبود وهی  از طرفین وا می داد لب هام  فلذا معذرت خواهی ها شدید تر می شد)، داخل خودم حس می کردم که چه قدر گذشته از آخرین باری که درب این شیشه ی ترشی رو باز نکردم. فکر می کردم به اینکه دبه ی ترشی چه قدر بو گرفته تو این مدت.


حالا بگذریم،،، شما واقعا نه شنیدن رو بلد نیستید؟ خجالت بکشید خب. 

چون من ازین به بعد صرفا نه شنیدن و متنفر نشدن  رو بلد نیستم. 

نه شنیدن خالی رو بلدم. 


# بهم بگو: نه!!

نظرات 1 + ارسال نظر
شایان پنج‌شنبه 13 دی 1397 ساعت 09:55

نه نشنیدن برای هر کس سخت است...جنبه ش ندارن ملت..ولی خب به اقتضای سن یاد می گیرن چه طور نشونه های بی جنبگی رو پنهون کنن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد