Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

خودم را چگونه در زمستان کُشتم

باران می بارید،

سیل بود.

من با پاچه های خیس...

من بدون چتر...

من با دست های سرخ شده...

من با کفش هایی نمدار...

 آمدم اما تو نیامده بودی.


روزی آمدی که آفتاب بود.

روزی آمدی که نبودم.

لعنت هفت عالم به من که نبودم.

لعنت به من که تقدیرم روزهای بارانی بود ولی خیالم، یک چشمک گل آفتابگردان.

گِل بر سر تمام مولاناهای حواس پرت.

شمس را سال هاست که پشت باران  جا گذاشتی، رومی!


نظرات 2 + ارسال نظر
شایان دوشنبه 3 دی 1397 ساعت 22:02

جای رومی یه لاشی مینوشتی خیلی قشنگ تر معنی رو می رسوندااا

متن های عارفانه ست،
لاشی رو کجای دلم بذارم.
معنی ش هم نمی خوره حتی بابا.

شن های ساحل سه‌شنبه 4 دی 1397 ساعت 01:53

۷ خط اول خیلی دوست داشتم فضاسازی ابتدایی خوبی داشت ولی قسمت دوم ناملموس بود

تشکرات،
اتفاقا قسمت دوم هم برای یک نفر دیگه ملموس بود انگار و چیزی که می خواستم رو برداشت کرد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد