Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

جوک به زبان همایونی خودمان

یکی از آخرین بار هایی که احساس شاخی کردم، 

وقتی بود که از دوازده تا هفتاش کامپلت بد رست مانده بود روی دستمان (! وی بسیار در دروس مجاهدت می کرد!) و داشتیم به سمت سرنوشت منحوسمان (بخوانید صندلی 107 امتحانات) حرکت می کردیم.

خار (لامصب ما را خار صدا می زند، مقابله به مثل می کنیم در بلاگ شخصی مان خار صدایش می زنیم!) آمد قیافه ی هفت در هشتِ گه گرفته به فرق سرمان را دید،


زد روی شانه مان و گفت:

"هی یارو غم چی داری؟

این ترم پایینی ها رو نگاه کن، 

همین الآن ایمونو دادن ولی گوش کن...

ببین چی می گن."


پاسخ دادیم که :"خار لامصب ولمان کن بمیریم لای این جزوات..."


فرمود: "جان ما... دقت کن!

اخمقا امتحان رو دادن ولی هنوز دارن به CRP می گن CPR. 

تازه ببین با چه هیجانی دارن چک می کنن.

ازینا که احمق تر نیستی  تو آخه. ها ها ها 

بخند باو... دنیا دو روزه.

تازه منم سرما خوردم. ها ها ها"


خار سپس مفش را کشید بالا و رفت. 

و این خاطرات را برایم یادگار گذاشت. 

اینجا بود که یک آن باورم شد، آره من دیگه دانشجو کوچیکه ی دانشگا نیستم. ها ها.

اگر موجودیت دانشگا را یک پا در نظر بگیریم، شاید بنده هنوز  انگشت شستش نباشم، ولی دیگر انگشت کوچیکه هم نیستم. 

و تا قبلش اینو نمی دونستم. 

مثل یک لحظه بود. که فهمیدم انگشت وسطی ام. 

میانه ترین. و حال کردم با این حقیقت.

لحظه ی شیرینی بود هرچند که داشتم از گرسنگی تشنگی کم خوابی و عدم هشیاری و حجم مطالب زورچپان در مغز، تلو تلو می خوردم. ولی به هر حال تلو تلو خوران "درک" کردم که لحظه ی شیرینی ست.

من بزرررررگ شدم. و در اون لحظه تونستم یه ذره (اینقد: .) به دانشگا عشخ بورزم، حداقل تا زمانی که نمره ی آن امتحان کذایی بیاید.

مجازید که بنویسید پست پیشواز روز دانشجو.


CPR/

CRP/

PCR/

و ازین دست موضوعات. علی ای حال خوش به حال آن ها که دغدغه ی حفظ کردن تفاوت این ها را ندارند. 


پ.ن. حاجی دیگه واقعا پشمام! الآن یک عدد فامیل زنگ زد خونه مون گفت سوپراییییز بچه تون مشهور شده!  یک عدد پیج عمومی عکس بنده را (به دلایلی) در اینستا شیر کرده و اینجانب ۲۵۶ عدد لایک جمع نمودم. اینه رفیقتون. طرف خودش اینستا باز نیست و لایک جمع می کنه. یا خدااااا. ببین اگه بودم چی می شد. ۲۵۶ تا؟ ریلی؟ دوییییستو پنجااااااه و شییییش تا؟ آنستلی؟ دو به توان هش تا؟ طرفدارامن. :)))

بعد اینش جالبه که فلان پیج گذاشته، فرض کن چه قدر تو فضا  چرخیده پست مذکور، رسیده دست فامیل ما، از زاویه ی سه رخ  پشت مو، تشخیص داد‌ه فرد توی عکس بنده هستم. انصافا خوب تشخیص داده، دم دقتش گرم.

خلاصه یک آن همه ی جمع سکوت عظیمی کردند ببینند واکنش من نسبت به این اتفاق چیست. (بنده دچار ویزیوبیبلیو فوبیا (فوبیایی بسیار با کلاس از شبکه های اجتماعی) هستم و خانواده در جریان این یکی هستند (!) خوشبختانه.) و تهش وقتی لبخند دندان نما زدم که : "هیییی چه خفن!" همه گفتن "آخیییش."

آره، ابهتی دارم برای خودم در این کاشانه.

خلاصه رفتم با اکانت مادرم ریخت خودمو لایک کردم. :)))) کیف داد. 


پ.ن بعدی. وسط نوشتن این پست داشتم فکر می کردم، روزی که دلم واسه خار تنگ شد، بیام رو وبلاگم بنویسم: 

"ابر می بارد و من می شوم از خار جدا!"

خیلی مصرع پر مفهومی هست. :دییی لایه های نهانی زیاد داره.

نظرات 1 + ارسال نظر
شن های ساحل شنبه 10 آذر 1397 ساعت 09:28

مشهور کی بودی تو؟خخخخ
واقعا سی پی ار مشکل داشتن!!!یا اکثر امامزاده ها

ببین شاید واسه شما سی پی آر خیلی ملموس باشه به عنوان احیای قلبی ریوی، چون اکثرا همین رو شنیدن فقط...
ولی اینور نیست.
چون بین هزاااار تا مخفف دیگه گم می شه. و وقتی زیاد باشه تشخیصشم سخته.
سی آر پی داریم،
سی پی آر داریم،
پی سی آر داریم،
بقیه ش هم شاید موجود باشه من نمی دونم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد