Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

مغز سی درصد هوشیار

چند تا از پست دارم تو آرشیو اینجا، دقیقا تو لحظه ای که داشتم به خواب می رفتم نوشتمشون.

پست قبل یکی شونه. 

و وقتی می گم لحظه ی به خواب رفتن دقیقا منظورم خود خودشه، نه اینکه احساس خواب یا خواب آلودگی یا گرم شدن چشم یا خمیازه کشیدن.

اون پروسه ای رو می گم که طی خواب یهو هوشیاری ت شروع می کنه از صد درصد افت کردن و می آد پایین و پایین تر و پایین تر تر.

هشتاد درصد... شصت درصد... چهل و چهار درصد...

من دقیقا اون لحظه ش رو یادم می آد. که داشتم زور می زدم بنویسم ولی مغزم همکاری نمی کرد. به دستم که تایپ می کرد نگاه می کردم و چه شکل های جالب که نمی دیدم. حتی داشتم با خودم فکر می کردم که عه چه جاااالب این دست منه! که اصلا عه چه جالب من دست دارم!! عه چرا دستام داره شل می شه؟ چرا تبلت اینقدرررر سنگینه؟

خیلی عجیب بود. 

و در اون لحظه کاملا می تونستم هر چرتی رو تایپ کنم تا فقط راحت بشم و اون سی درصد باقی مونده طی بشه. کاملا خودم بودم. یک درد خیلی زیادی رو داشتم به خودم وارد می کردم و واکنش نشون نمی داد هیچیم. یه کامپیوتر بودم که هیچ دکمه ایم کارگر نبود.


مثلا اسم روزبه چشمی رو می خواستم بنویسم... و مغزم بهم می گفت سریع تر بنویس تا بخوابی همون بازیکنی هست که چشم داره... بعد با خودم تکرار می کردم... آره آره. یادمه که چشم داره... الآن می نویسم. چشم داره... کی چشم داره؟ بازیکن چشم داره؟  و رفتم گوگل کردم "بازیکنی که چشم دارد." تا اشتباه ننویسم تو وبلاگ.


یا مثن می خواستم بنویسم "الدحیل". مغزم گفت بنویس سریع تر تا راحت شیم. نوشتم الدهیل. بعد مغزم می گفت نه نه این شکلی نیست... مشکل داره. درستش کن. یه چیزیش مشکل داره. بعد فکر کردم و کردم و داشتم از خواب می مردم همچنان ولی به مغزم اجازه نمی دادم سی درصدشو طی کنه. الآن درست می شه... الآن درست می شه... بعد به خودم گفتم فهمیدم. مشکلش اینه که با ح جیمی می نویسنش. پاکش کردم تا با ح جیمی بنویسمش، ولی دیگه خود کلمه رو یادم نمی اومد! که کدوم تیم رو می خواستم با ح جیمی بنویسم. 

مغزم گفت خب  تیمه، حریف پرسپولیس بوده. برو پرسپولیس رو سرچ بده تا مسابقه آخرشو ببینی و اسم حریفشو بنویسی.

رفتم گوگل سرچ، دیگه اسم پرسپولیس هم یادم نمی اومد. گفتم خب اشکال نداره سرچ بده استقلال اخبار رقیبش هم می آره، به جای پرسپولیس نوشتم استقلال. حریفشو دیدم زده السد. بعد داشتم با خودم فکر می کردم که واقعا چرا السد توش ح جیمی نداره و می خواستم این ح جیمی لامصب رو به زور بچپونم تو کلمه ی السد تا درست شه و راحت شم. حتی به این فکر کردم قبل سین بذارمش (الحسد) بچه ها تو وبلاگ نمی فهمن که خواب بودم یا بعد سین (السحد) و داشتم بین سلول های مغزیم نظر سنجی برگزار می کردم... خیلی خنده دار شده بود...


یا حتی به زور ویرگول می ذاشتم تا بتونم جمله بندی کنم متنش رو و بازم مفلوک بودم تو جمله بندی و نوشتن...


امیدوارم تجربه کنیدش. دقیقا همین جنسش رو. وقتی می فهمید خودش بوده که همین حس عجیبی که من دارم رو داشته باشید. هنوز درگیرشم. چیه این مغز واقعا! دنیایی داره...

اگه فکر می کنید تجربه کردید به نظرم اشتباه می کنید. چون چیزی نیست که به این راحتی ها تو ذهن بمونه و از طرفی به نظرم خیلی کم اتفاق می افته.


یه تد تاک دیده بودم دو سه سال پیش، خانومه شرح لحظه ای که سکته ی مغزی کرده بود رو تعریف می کرد. خود لحظه شو. طرف ازین ریسرچر های مغز و نوروساینس بود. چقد خوب تعریف می کرد. لحظه ی سکته کردنش تو حافظه ش ثبت شده بود. کاش منم می تونستم این احساس رو مثل اون استاد بنویسم.


جذذذاب بود لامصب.

تهش دکمه ی انتشار رو زدم و بیهوش شدم. و حتی بازخوانی نکردم پست رو...

نظرات 2 + ارسال نظر
آیدا سه‌شنبه 27 شهریور 1397 ساعت 21:28

خب حالا که هشیار شدی برو غلطی که تو پست قبلی داری رو درست کن:)

نه دیگه چه طور متوجه نشدی که قراره یادگاری شه.

شن های ساحل چهارشنبه 28 شهریور 1397 ساعت 00:14

اره منم ازاون تد تاک خوشم اومده بود مخصوصا اونجایی که میگفتم میخواستم با تلفن حرف بزنم

دیدیش؟
چقد خوب که دیدیش. بهتره وقت بذارم تو یه پست اونایی که فکر می کنم باحاله رو به خواننده ها معرفی کنم. خوب می شه.

من هم خیلی دوستش دارم اون تده رو. هم موضوعش رو، هم سخنرانش رو.
ولی با یه مشت ریاضوی دیدمش و اتفاقا اونا اصلا براشون جذاب نبود.
یا حتی اون تیکه ای که درباره ی رانندگی صحبت می کرد جذاب بود. یه چیزایی ازش تو ذهنمه. نه واضح...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد