Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

ها 2 رایت عه بلاگ

دارم با خودم فکر می کنم پست قبل رو چه جور نوشتم که این همه نظر خورد و همه دلشون خواست برام بنویسند دیدگاهشون رو و کسی هم به خودش نگرفت.

خیلی باحال بود.

یعنی می دونی من خیلی جزو هدفام بود که تو وبلاگ بتونم اینجوری با افکار بقیه آشنا بشم و یه فضایی باشه که بشینیم دور هم از خاطرات، تجربیات و احساساتمون بگیم و در مورد مسائل جزئی که کمتر به چشم کسی می آن یا حتی کمتر وقت می شه درباره ش تو دنیای واقعی حرف زد، فکر کنیم.

اینکه بتونم دنیا رو از دریچه چشم های مختلف ببینم و  بدون اینکه به کسی بربخوره، هر کس یه تیکه از قضیه رو ببینه. یه پازل رو کامل کنیم. هر کس یه تیکه شو بذاره وسط. یکی گوشه رو بچینه، یکی قابشو، یکی اون تیکه سخته رو که رنگش همیشه قاطی می شه، یکی هم طرح اصلی شو.

اینکه با هم تحلیل کنیم و نقد کنیم، درست و غلط رو به چالش بکشیم و اینقدر به دیدگاه های هم ریپلای بدیم که صاف شیم. تهش بزنیم تو سر و کله ی هم و فلان و حس کنیم دیدگاهمون با همین بحث ها و نوشته هایی که به اشتراک گذاشتیم باز شده، گسترش پیدا کرده. حقیقتا خیلی جذذذذاب هست برام این روند. تو بقیه ی شبکه های اجتماعی نمی تونم همچین چیزی روعمرا  تجربه کنم.

اینجا هم در پست قبل بهش رسیدم ولی اتفاقی. نمی دونم چی شد که اینجوری شد حقیقتش. :دی


و الآن دارم به این فکر می کنم که پستای بعدی رو هم همون جور بنویسم که مخاطب ها خودجوش حس نظر نوشتن داشته باشن و حس کنن که می تونن با بیان چیزی که تو کله شونه یه تیکه از این پازل رو بذارن سر جاش. ولی سبکش هنوز دستم نیومده.

مثل یه معجونیه که نمی دونم چی ریختم توش بار اول و بلدم نیستم تکرارش کنم. :-"



نظرات 1 + ارسال نظر
آیدا شنبه 24 شهریور 1397 ساعت 22:24

اخه موضوعش درد مشترک همه بوده!(یا حداقل اکثریت)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد